𝐼 𝑤𝑖𝑠ℎ 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑒𝑠 𝑤𝑒𝑟𝑒 𝑡𝑟𝑢𝑒/کاش دروغ ها حقیقت داشتند
p:𝟐𝟏
آینه ش خیلی کوچیک بود برای همین رفت پشت در حموم که یه آینه بزرگ قدی داشت
آرایشش رو چک کرد و لباسش رو مرتب کرد. لبخندی از روی رضایت زد که در حموم باز شد و جونگکوک اومد بیرون...
دستاش که روی موهاش بود افتاد پایین، رنگش پرید و مغزش از دستور دادن به بدنش عاجز شد
جونگکوک که عین خیالش نبود
×ای وا. تو اینجا چیکار میکنی
خیلی سریع برگشت و پشتش رو به جونگکوک کرد
×نکنه منتظر من بودی؟
_ببخشید ..ببخشید من اینجا آینه بود اونجور که فکر میکنی نیس...
×باشه حالا اگه اجازه بدی رد شم
و قبل از اینکه هانول تکونی بخوره جونگکوک از کنارش رد شد. شونه ی هانول کشیده شد به سی*نه های خیس و ورزیده ی جونگکوک که باعث شد لرز خفیفی کنه. از خجالت نمی تونست سرشو بالا نگه داره
جونگکوک که وضع هانول رو خوب متوجه بود لبخند دندون نما از روی شيطنت زد و گفت:" اشکال نداره همینجا لباس بپوشم؟"
هانول با حالت دو از اتاق خارج شد و صدای خنده ی جونگکوک فضای اتاق رو پر کرد.
﹏﹏﹏﹏﹏﹏
هانا و کی وون و دار و دسته به زور مدل ها رو راضی کردن تا بیان به مکان جدید
جونگ کوک و هانول هم مشغول نظارت بر کارها بودن. مدل جدید لباس هانول دائم باعث حواس پرتی جونگکوک میشد.
هانول هی اطراف رو نگاه میکرد و دنبال چیزی میگشت
×چیزی شده؟
_دنبال یه گیاهم فکر کنم اینجا باشه
×چه جور گیاهی
_یه چیزی مثل این
بعد کمی جلوتر رفتن و گشتن
_باید همین جاها باشه
×به نظرم باید بریم جلوتر فکر کنم ۱۰ متر دیگه بریم پیدا میکنیم
اونا هی جلوتر و جلوتر میرفتن و باهمدیگه خوش بود در صورتی که چندین ساعت از ناپدید شدنشون گذشته بود و همه دنبالشون بودن
﹏
_فکر کنم پیدا کردم باورم نمیشه
×خودشه
_وای خدای من. موفق شدیم
همین حین یکی از پشت صدا زد"ایست!"
به پشت سرشون و بعد به همدیگه نگاه کردن
"شما وارد منطقه ممنوعه شدید..."
لایک+۴۰ کامنت+۱۰
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY #Novel
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #تهیونگ #جیمین #سوکجین #یونگی #جیهوپ #نامجون #جونگکوک #آرمی #بنگتن #کیپاپر #کیدراما #رمان
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.