نمیدانم که کجایی .تنها چیزی که از تو میدانم این است که
نمیدانم که کجایی .تنها چیزی که از تو میدانم این است که
دست هایم به عشق تومی نویسندوقلبم سراغ از روزهای باتوبودن رامی گیرد.
نمیدانم که امده ای یا که سراب دارم می بینم سرابی شیرین مثل روزهایی که
دستهایت را در دست می گرفتم و به چشمهای زیبایت خیره می شدم و درعمق
وجودم فریاد شادی سر میدادم.
کاش بودی والان با طنین صدایت می گفتی من امده ام،امده ام تا به حرفهایی که
زدم عمل کنم امده ام تا پیشت بمانم و بر زخم قلبت مرحم بزارم به راستی این تو
هستی ای عشق پاک من که امده ای یا این سراب است که می بینم.
دست هایم به عشق تومی نویسندوقلبم سراغ از روزهای باتوبودن رامی گیرد.
نمیدانم که امده ای یا که سراب دارم می بینم سرابی شیرین مثل روزهایی که
دستهایت را در دست می گرفتم و به چشمهای زیبایت خیره می شدم و درعمق
وجودم فریاد شادی سر میدادم.
کاش بودی والان با طنین صدایت می گفتی من امده ام،امده ام تا به حرفهایی که
زدم عمل کنم امده ام تا پیشت بمانم و بر زخم قلبت مرحم بزارم به راستی این تو
هستی ای عشق پاک من که امده ای یا این سراب است که می بینم.
۸۸۱
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.