هربار که هوای رفتن به سرم میزند

هربار که هوای رفتن به سرم می‌زند
می‌روم در گوشه‌ای تنها می‌نشینم
تا این سودا از خیالم بگذرد
می‌دانم اگر بروم
هرگز به اینجا بازنخواهم گشت....

جمال ثریا
دیدگاه ها (۱)

زمانی "از دست دادن" برای من فاجعه بود...بعدها آنقدر از دست د...

کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوممدتی بی بهـــــار...

آری... بیش از اندازه دوست داشتنبیماری است!نباید بیش از انداز...

دلم لک میزند در این شبِ تبـدار.. برگردیتـو ای آرام بخشِ این ...

یک نفر اینجادلش تنگست باور میکنی؟یک گذر برقلب او یکبار دیگر ...

به فرشته گفتم: اینجا غمگین ترین نقطه گلستان شهداست...من هربا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط