آنقدر بیتومست وخرابم که نگو

آنقَدَر بی"تو"مست وخرابم که نگو
آنقَدَر دوری تو داده عذابم که نگو

مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو
تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو

فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم
به خدا کوره ی سوزان و مذابم که نگو

ناگهان دست به دامان خرافات شدم
آنقَدَر دلخوش آن وقت جوابم که نگو

خنده دارست ولی عشق کجا عقل کجاست
دل پشیمان شده ی درس و کتابم که نگو

با تو انگار شب و روزِ خدا مال من است
بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو

دوست دارم همه ی فاصله های کم بشود
توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو
دیدگاه ها (۲)

اگر در خیابان مردی را دیدیدکه مدام به چهره ی زنها نگاه میکند...

آرزو دارم شبی با بوسه سلطانت شومیا تو سلطانم شوی و من نگهبان...

ای که هرشب دل من تنگ تماشای تو شد سینه ی سوخته ام تا به ابد ...

دنیـــا بد نیست!گاهـے یک نفربا نگاهـــشبا کلامـــشبا وجـودشب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط