دلم برای خانه ی مادربزرگ تنگ شده برای سفره ی شلوغمان که دست دراز میکردم و به آخرش نمی رسید و یخچال مهربانی که هر چه درش را باز می کردم و هندوانه می خوردم کسی را خبر نمیکرد...
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.