آجر می چینم روی هم دور تا دور بودنم
آجر می چینم روی هم دور تا دورِ بودنــــم
آنقـدر که دیــواری شود تا هیچ احسـاســی نـتوانــد سَــرَک بکشد و سَر به سَرم بگذارد…
من جــایی از دیــروز جــا مانـــدم که دست هایم را
زیرِ بـــ ــــــــاران شستم از “عشـــ ـق”
آنقـدر که دیــواری شود تا هیچ احسـاســی نـتوانــد سَــرَک بکشد و سَر به سَرم بگذارد…
من جــایی از دیــروز جــا مانـــدم که دست هایم را
زیرِ بـــ ــــــــاران شستم از “عشـــ ـق”
- ۱۹۱
- ۲۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط