p9
رفتم دستشویی برگشیم پیش بچها که
فلیکس: سلام دوستان قدیمی
کوک و ات: فلیکس؟
فلیکس: خوبه منو یادتونه ، بعدا لازمتون میشه (پوزخند)
ات: مرتیکه نچسب
فلیکس: چی گفتی؟
ات: هیییچی
فلیکس: پوزخند...باشه بعدا میبینیم
نامجون: میشناسینش؟
کوک: همکلاسیه دانسگاهمونه
ات: خیلی پسره نچسبیه
نامجون: میدونی باباش دسمن باباته
ات: واقعا؟
گانگجه: قبلا میرفتم باشگاه مخصوص مافیا ها برادرش میومد
نامجون: بنظرم به بابات بگو الان چی بهت گفته
ات: باووشه
(بعد از مهمونی)
کوک و جیمین اومده بودن تو اتاق من داشتیم گیم میزدیم که بعد یمدت خسته شدیم الکی نشستیم
جیمیپ: نمیخوای در مورد فلیکس به بابات بگی؟
ات: باشه بابا الان میرم
رفتم تو اتاق بابام در زدم رفتم تو
یونگی: چیشده
ات: میگم تو مهمونی یکی از همکلاسیای دانشگاخمون لومد یچیزایی بلغور کرد بعد نامجون گفت باباش دشمن باباته به بابات درموردش بگو منم اومدم بگم
یونگی: پسر دسمن من؟ اسمش پسره چیه
ات: فلیکس
یونگی: اها... خودت تنها بیرون نرو شاید خطر ناک باشه
ات: باسه بابایی
یه بوسه به پیشونیم زد رفتم تو اتاقم خوابیدم
صبح بیدار شدم که
ات: جیییغ
نامجون: مرض چته
ات: چرا عین جن بالا سرمیی
نامجون: اومدم بیدارت کنم
ات: باشهههه برو من میام
نامجون: اوکی
رفتم کارای لازمو کردم رفتم پایین
ات: سلام
همه: سلام
نشستم صبحونم. خوردم بعدش رفتم تو حیاط پیش بم
ات: بم بیا اینجاا... تو چرا انقدر خوبییی هاا؟ افرین پسر.... بیا دنبالمم
بم دنبالم میکرد منم فرار میکردم
ته: نخورتتتت
ات: نگران نباش نمیخورتمم... برو دنبال تهههه بخورش
رفتم پیش ته وایستادم
ات: راستی به اکست پیام دادی چی گفته؟
ته: گفته برگردیم باهم قرار بزاریم
ات: خندهه
ته: نخند
ات: خب تو چی گفتی؟
ته: گفتم جرعت حقیقت بازی میکردیم
ات: بیچارهه
ته رفت تو منم داشتم با بم بازی میکردم که یدفعه پام لیز خورد افتادم تو استخر و شنام بلد نبودم داشتم تغلا مبکردم که یکی انگار پرید تو اب گرفتتم از زیر اب اومدیم بیرون که دیدم نامجونه و بالا تنش لخته عررر چه عضله هایی ... بیخیال دختر الان وقت هیز بازیه اخه؟
کمرمو گرفته بود منم دستمو دور گردنش حلقه کرده بودم وای خدااا قلبم داشت تند میزد نکنه عاشقش شدمم؟ نه بالا این چه حرفیه
ات: مرسی که نجاتم دادی حالا... ولم... کن
نامجون: عمق... این.. ایتخر زیاده ولت کنم غرق میشی
ات: خب... منو... ببر بیرون
بردم سمت لبه ی استخر و از اونجا اومدم بیرون خودشم اومد بیرون
نامجون ویو
بخواطر خیسی لباسش میتونستم بدنشو ببینم خیلی بدن رو فرمی داشت سینیه ها... اصلا چیکار به سینه هاش داری بیشعور (عزیزم به خودت نگو بیشعوور) اما یمدته وقتی اتو میبینم قلبم تند میزنه... شاید عاشقش شدم
ات ویو
رفتیم تو
جین: چرا انقدر خیس شدین؟
ات: افتادم تو استخر ، نامجون نجاتم داد
یونگی: مرسی نامجون
کوک:(طوری که فقط ات بشنوه) اول لبتون میخوره بهم بعد نجاتت میده مشکوک میزنینااا
ات: بزنم خفت کنم (اروم) من برم لباسمو عوض کنم
رفتم بالا با حوله موهاوو خشک کردمو لباسمو عوض کردم و رفتم پایین
ات: حوصلم سر رفته بعدا بریم بیرون؟
جیهوپ: مثلا کجا؟
ات: شهر بازی
جیمین: مثلا بزرگ شدی
ات: مگه کوچیکو بزرگ داره؟ ادم بزرگام میرن
یونگی: باسه بریم
ات: اخجووون مرسی
ته: ساعت چند میریم؟
جین: ساعت پنج خوبه؟
همه: اره
جین: پس ساعت پنج حاظر شین بریم
ساعت چهار بود رفتم لباس پوشیدم موهامو بستمو رفتم پایین
ادامه دارد
اسکیتم که تموم شد پارت بعدو میزارن
و لطفا تو کامنتای پست قبل بگین از چی عکس بزارم وگرنه پارت بعد نمیزارم 😐🙃
فلیکس: سلام دوستان قدیمی
کوک و ات: فلیکس؟
فلیکس: خوبه منو یادتونه ، بعدا لازمتون میشه (پوزخند)
ات: مرتیکه نچسب
فلیکس: چی گفتی؟
ات: هیییچی
فلیکس: پوزخند...باشه بعدا میبینیم
نامجون: میشناسینش؟
کوک: همکلاسیه دانسگاهمونه
ات: خیلی پسره نچسبیه
نامجون: میدونی باباش دسمن باباته
ات: واقعا؟
گانگجه: قبلا میرفتم باشگاه مخصوص مافیا ها برادرش میومد
نامجون: بنظرم به بابات بگو الان چی بهت گفته
ات: باووشه
(بعد از مهمونی)
کوک و جیمین اومده بودن تو اتاق من داشتیم گیم میزدیم که بعد یمدت خسته شدیم الکی نشستیم
جیمیپ: نمیخوای در مورد فلیکس به بابات بگی؟
ات: باشه بابا الان میرم
رفتم تو اتاق بابام در زدم رفتم تو
یونگی: چیشده
ات: میگم تو مهمونی یکی از همکلاسیای دانشگاخمون لومد یچیزایی بلغور کرد بعد نامجون گفت باباش دشمن باباته به بابات درموردش بگو منم اومدم بگم
یونگی: پسر دسمن من؟ اسمش پسره چیه
ات: فلیکس
یونگی: اها... خودت تنها بیرون نرو شاید خطر ناک باشه
ات: باسه بابایی
یه بوسه به پیشونیم زد رفتم تو اتاقم خوابیدم
صبح بیدار شدم که
ات: جیییغ
نامجون: مرض چته
ات: چرا عین جن بالا سرمیی
نامجون: اومدم بیدارت کنم
ات: باشهههه برو من میام
نامجون: اوکی
رفتم کارای لازمو کردم رفتم پایین
ات: سلام
همه: سلام
نشستم صبحونم. خوردم بعدش رفتم تو حیاط پیش بم
ات: بم بیا اینجاا... تو چرا انقدر خوبییی هاا؟ افرین پسر.... بیا دنبالمم
بم دنبالم میکرد منم فرار میکردم
ته: نخورتتتت
ات: نگران نباش نمیخورتمم... برو دنبال تهههه بخورش
رفتم پیش ته وایستادم
ات: راستی به اکست پیام دادی چی گفته؟
ته: گفته برگردیم باهم قرار بزاریم
ات: خندهه
ته: نخند
ات: خب تو چی گفتی؟
ته: گفتم جرعت حقیقت بازی میکردیم
ات: بیچارهه
ته رفت تو منم داشتم با بم بازی میکردم که یدفعه پام لیز خورد افتادم تو استخر و شنام بلد نبودم داشتم تغلا مبکردم که یکی انگار پرید تو اب گرفتتم از زیر اب اومدیم بیرون که دیدم نامجونه و بالا تنش لخته عررر چه عضله هایی ... بیخیال دختر الان وقت هیز بازیه اخه؟
کمرمو گرفته بود منم دستمو دور گردنش حلقه کرده بودم وای خدااا قلبم داشت تند میزد نکنه عاشقش شدمم؟ نه بالا این چه حرفیه
ات: مرسی که نجاتم دادی حالا... ولم... کن
نامجون: عمق... این.. ایتخر زیاده ولت کنم غرق میشی
ات: خب... منو... ببر بیرون
بردم سمت لبه ی استخر و از اونجا اومدم بیرون خودشم اومد بیرون
نامجون ویو
بخواطر خیسی لباسش میتونستم بدنشو ببینم خیلی بدن رو فرمی داشت سینیه ها... اصلا چیکار به سینه هاش داری بیشعور (عزیزم به خودت نگو بیشعوور) اما یمدته وقتی اتو میبینم قلبم تند میزنه... شاید عاشقش شدم
ات ویو
رفتیم تو
جین: چرا انقدر خیس شدین؟
ات: افتادم تو استخر ، نامجون نجاتم داد
یونگی: مرسی نامجون
کوک:(طوری که فقط ات بشنوه) اول لبتون میخوره بهم بعد نجاتت میده مشکوک میزنینااا
ات: بزنم خفت کنم (اروم) من برم لباسمو عوض کنم
رفتم بالا با حوله موهاوو خشک کردمو لباسمو عوض کردم و رفتم پایین
ات: حوصلم سر رفته بعدا بریم بیرون؟
جیهوپ: مثلا کجا؟
ات: شهر بازی
جیمین: مثلا بزرگ شدی
ات: مگه کوچیکو بزرگ داره؟ ادم بزرگام میرن
یونگی: باسه بریم
ات: اخجووون مرسی
ته: ساعت چند میریم؟
جین: ساعت پنج خوبه؟
همه: اره
جین: پس ساعت پنج حاظر شین بریم
ساعت چهار بود رفتم لباس پوشیدم موهامو بستمو رفتم پایین
ادامه دارد
اسکیتم که تموم شد پارت بعدو میزارن
و لطفا تو کامنتای پست قبل بگین از چی عکس بزارم وگرنه پارت بعد نمیزارم 😐🙃
۲۸.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.