وحشیبافقی

‍ 🍁 #وحشی_بافقی
🌾 چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
در ته دوزخ افکنم ، جان پر اضطراب را

ﺗﺎﻓﺘﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺯﺧﯽ ﺯ ﺍﻫﻞ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﺍﻧﺪﺭﻭ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺩﻝ ﮔﻤﺎﺷﺘﻪ ﺳﺪ ﻣﻠﮏ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ

ﺷﻮﻕ ، ﺑﻪ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﯾﻦ ﻧﻤﻂ ﺯﻧﺪ
ﺯﻭﺩ ﺳﺒﮏ ﻋﻨﺎﻥ ﮐﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮔﺮﺍﻥ ﺭﮐﺎﺏ ﺭﺍ

ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺪﻧﮓ ﻧﯿﻤﮑﺶ ﻣﯽﺧﻮﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻐﺎﻓﻠﺶ
ﮐﺎﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺶ ﮐﻨﺪ ﻧﯿﻤﮑﺶ ﻋﺘﺎﺏ ﺭﺍ

ﺧﯿﻞ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺰ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺨﺎﻧﻪﻫﺎ
ﻣﯽﮐﺸﺪ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺑﺮﻭﻥ ﺧﻠﻮﺗﯿﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ

ﻣﯽﺟﻬﺪ ﺁﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﭘﺎﺱ ﺟﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭ، ﻫﺎﻥ
ﺻﺮﺻﺮ ﻣﺎ ﻧﮕﻮﻥ ﮐﻨﺪ ﻣﺸﻌﻞ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ

وحشی و اشک حسرت و تف هوای بادیه
آب ز چشم تر بود ، ره سپر سراب را #سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
🍂
🍁 🍂 ‌
دیدگاه ها (۱)

#استاد_شهریار🌾 ﺑﺎﺩﻩ ﭘﯿﻤﻮﺩﻥ ﻭ ﺭﺍﺯ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺳﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥﺧﺮﻡ ﺍﺯ ﻋﯿﺶ...

هیچ چیز قشنگ تر از این نیست؛یکی را داشته باشی ،که هر روز به ...

🌾 شبی دوباره و ای کاش های تکراریفدای چشم قشنگت...هنوز بیداری...

🌾 اینجا کسی برای کسی بی قرار نیست!من در کنار پنجره ام ، او ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط