پارت ۲۷
پارت ۲۷
سوآه ویو
اومدم بیرون ته رو دیدیم چقد خوشگل شده بود رفتم سمتش
+ تهیونگاااا
_.....
+تهیونگ؟
_ .....
+ چاگیا؟
_......
+ تهههههههههههه
_ ب بله؟
+ کجایی؟
_ خیلی قشنگ شدی
+ لبخند*
رفتیم سمت سالن پدرمم اونجا بود پدرم سمتم اومد ته رفت تو جایگاه دستمو دور بازوی پدرم حلقه کردم رسیدیم ب جایگاه پدرم دستمو ول کرد خیلی استرس داشتم رفتم سمت ته ک دستمو گرفت پدر روحانی جملات لازمو گفت ( هااا چیه خو نمیدونم چیمیگن ایشششش😐)
بعد گفت میتونید همو ب*بوس*ید و همینکارم کردیم مراسم تموم شد مهمونارو راهی کردیم خودمونم رفتیم سمت خونه چقد قشنگ بود رفتیم داخل ک ته گف
_ میگم سوآه بچه میخوای؟
+ جانم؟
_ بچه بچه
+ اممممم نچ
اینو ک گفتم عین بچه های چهارساله پاشو کوبید زمین دست ب سیته شد اوخخخخخ دلم ضعف رف
_ سوآههههههه
+ بلهههه
_ تولوخدا
+ باشه لب و لوچتو آویزون نکن بچه
_ پس بریمممم
( هاااا میخوای بگم ب خودشون مربوطه برو خونتون پدسگ🤣😐)
ته ویو
صبح از خواب بیدار شدم ی نگاه ب سوآه انداختم من واقعا دلمو بد بهش باختم خیلی کیوت خوابیده بود لپاش باد کرده بود لباشو داده بود جلو موهاش روی صورتش ریخته بود تو خواب ی اخم ریز کرده بود لپاشو بوسیدم ووویییی چه نرمهههه یکی محکم تر بوسیدم ک اخمش بیشتر شد کرمم فعال شد لپشو گاز گرفتم چه خوب بوددددد
+ هووم نکن( کیوت
_ پاشو کیوتچه
+ عه نمیخوام بزار بخوابم دلم درد میکنهههه
_ عب نداره طبیعیه پاشو برو حموم من رفتم
+ باشه( پاشد
سوآه رفت حموم منم رفتم لباسامو عوض کردم برم سر کار سوآه دیگه نمیاد و مافیا نیس ولی من هنوز هستم اومد بیرون لباس خونگی پوشید منم هنوز درگیر کرباتم بودمممم
_ سوآهههه( کیوت و عصبی
+ چیشده؟
_ کرباتم
+ خنده)
بیا ببندم
رفتم جلو خیلی با دقت داشت کرباتمو میبست تو تمام مدت بیش زل زده بودم اون ی فرشتس
+ خب آقای غر غرو تمومه
_ مرسی من رفتم
+ هی هی کجا صبحانه
_ مگه درست کردی؟
+ آره بیا بریم
_ اوهههه جالب شد
رفتیم صبحانرو خوردیم لامصب چقد خوشمزه بود ی دل سیر غذامو خوردم بعدش از سوآه خداحافظی کردم رفتم باند اوه این دوتا رو کی تحمل کنه
@ سلام داداش دیشب خوب بود( شیطانی)
_ کوک خفه شو
٪ خو بچه راس میگه
_ خاک تو سرت کنن خواهر خودته ها
٪ خو چیز طبیعیه منو یونا هم.....
@ خب داشتی میگفتی( عصبی
_ بسه دیگه برین تو
رفتیم کارای باندو انجام دادم رفتم خونه
(۷ ماه بعد)
سوآه ویو
الان هفت ماهه منو ته ازدواج کردیم زندگیمون خیلی خوبه الان وقت شام بود داشتم غذا درست میکردم ک بوی غذا بهم خورد حالم بد شد دویدم سمت دستشویی بالا آوردم حالم اوکی نبود اومدم بیرون ماسک زدم و ادامه اشپزیمو انجام دادم سر درد داشتم بزور رو پا بودم زنگ در خورد رفتم سمت در بازش کردم ته بود
سوآه ویو
اومدم بیرون ته رو دیدیم چقد خوشگل شده بود رفتم سمتش
+ تهیونگاااا
_.....
+تهیونگ؟
_ .....
+ چاگیا؟
_......
+ تهههههههههههه
_ ب بله؟
+ کجایی؟
_ خیلی قشنگ شدی
+ لبخند*
رفتیم سمت سالن پدرمم اونجا بود پدرم سمتم اومد ته رفت تو جایگاه دستمو دور بازوی پدرم حلقه کردم رسیدیم ب جایگاه پدرم دستمو ول کرد خیلی استرس داشتم رفتم سمت ته ک دستمو گرفت پدر روحانی جملات لازمو گفت ( هااا چیه خو نمیدونم چیمیگن ایشششش😐)
بعد گفت میتونید همو ب*بوس*ید و همینکارم کردیم مراسم تموم شد مهمونارو راهی کردیم خودمونم رفتیم سمت خونه چقد قشنگ بود رفتیم داخل ک ته گف
_ میگم سوآه بچه میخوای؟
+ جانم؟
_ بچه بچه
+ اممممم نچ
اینو ک گفتم عین بچه های چهارساله پاشو کوبید زمین دست ب سیته شد اوخخخخخ دلم ضعف رف
_ سوآههههههه
+ بلهههه
_ تولوخدا
+ باشه لب و لوچتو آویزون نکن بچه
_ پس بریمممم
( هاااا میخوای بگم ب خودشون مربوطه برو خونتون پدسگ🤣😐)
ته ویو
صبح از خواب بیدار شدم ی نگاه ب سوآه انداختم من واقعا دلمو بد بهش باختم خیلی کیوت خوابیده بود لپاش باد کرده بود لباشو داده بود جلو موهاش روی صورتش ریخته بود تو خواب ی اخم ریز کرده بود لپاشو بوسیدم ووویییی چه نرمهههه یکی محکم تر بوسیدم ک اخمش بیشتر شد کرمم فعال شد لپشو گاز گرفتم چه خوب بوددددد
+ هووم نکن( کیوت
_ پاشو کیوتچه
+ عه نمیخوام بزار بخوابم دلم درد میکنهههه
_ عب نداره طبیعیه پاشو برو حموم من رفتم
+ باشه( پاشد
سوآه رفت حموم منم رفتم لباسامو عوض کردم برم سر کار سوآه دیگه نمیاد و مافیا نیس ولی من هنوز هستم اومد بیرون لباس خونگی پوشید منم هنوز درگیر کرباتم بودمممم
_ سوآهههه( کیوت و عصبی
+ چیشده؟
_ کرباتم
+ خنده)
بیا ببندم
رفتم جلو خیلی با دقت داشت کرباتمو میبست تو تمام مدت بیش زل زده بودم اون ی فرشتس
+ خب آقای غر غرو تمومه
_ مرسی من رفتم
+ هی هی کجا صبحانه
_ مگه درست کردی؟
+ آره بیا بریم
_ اوهههه جالب شد
رفتیم صبحانرو خوردیم لامصب چقد خوشمزه بود ی دل سیر غذامو خوردم بعدش از سوآه خداحافظی کردم رفتم باند اوه این دوتا رو کی تحمل کنه
@ سلام داداش دیشب خوب بود( شیطانی)
_ کوک خفه شو
٪ خو بچه راس میگه
_ خاک تو سرت کنن خواهر خودته ها
٪ خو چیز طبیعیه منو یونا هم.....
@ خب داشتی میگفتی( عصبی
_ بسه دیگه برین تو
رفتیم کارای باندو انجام دادم رفتم خونه
(۷ ماه بعد)
سوآه ویو
الان هفت ماهه منو ته ازدواج کردیم زندگیمون خیلی خوبه الان وقت شام بود داشتم غذا درست میکردم ک بوی غذا بهم خورد حالم بد شد دویدم سمت دستشویی بالا آوردم حالم اوکی نبود اومدم بیرون ماسک زدم و ادامه اشپزیمو انجام دادم سر درد داشتم بزور رو پا بودم زنگ در خورد رفتم سمت در بازش کردم ته بود
۶۱۷
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.