به ظرافت
به ظرافت
بر خوابت دست میکشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو میپوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی میزند
بخواب
تا در قطرههایِ نوری شناور شوم
که از ماهِ آغوشگرفتهام میچکد…
گیسوانِ تو بر فراز مرمر
خیمۀ اوست که بیحواس خوابش برده و رؤیاییاش نیست
تو را دو کبوترْ روشناست
از شانههایت تا بابونۀ خواب
بخواب
برو در خودت
یک به یک بر تو در میگشایند،
آرامِ آسمان و زمین بر تو!
در تو میپیچم، به خواب
نه فرشتهای بر دوش میبَرَد سریر را
نه شبحی خوابِ یاسمن را آشفته میکند
تو زنیّتِ منی
بخواب…
تو، رؤیایِ تویی
تابستانِ سرزمینِ شمالی
هزار جنگلت را به یک اشارت خواب کن
بخواب
من هشیارش نمیدارم در خواب
تنی را که در حسرتِ تنی دیگر است…
#محمود_درویش
ترجمه #باهار_افسری
بر خوابت دست میکشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو میپوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی میزند
بخواب
تا در قطرههایِ نوری شناور شوم
که از ماهِ آغوشگرفتهام میچکد…
گیسوانِ تو بر فراز مرمر
خیمۀ اوست که بیحواس خوابش برده و رؤیاییاش نیست
تو را دو کبوترْ روشناست
از شانههایت تا بابونۀ خواب
بخواب
برو در خودت
یک به یک بر تو در میگشایند،
آرامِ آسمان و زمین بر تو!
در تو میپیچم، به خواب
نه فرشتهای بر دوش میبَرَد سریر را
نه شبحی خوابِ یاسمن را آشفته میکند
تو زنیّتِ منی
بخواب…
تو، رؤیایِ تویی
تابستانِ سرزمینِ شمالی
هزار جنگلت را به یک اشارت خواب کن
بخواب
من هشیارش نمیدارم در خواب
تنی را که در حسرتِ تنی دیگر است…
#محمود_درویش
ترجمه #باهار_افسری
۴.۰k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.