یک نفس بی یار نتوانم نشست

یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست

از سر می می نخواهم خاستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست

نور چشمم اوست من بی نور چشم
روی با دیوار نتوانم نشست

دیده را خواهم به نورش بر فروخت

یک نفس بی یار نتوانم نشست
من که از اطوار بیرون جسته ام

با چنین اطوار نتوانم نشست
من که دایم بلبل جان بوده ام

بی گل و گلزار نتوانم نشست
کار من پیوسته چون بی کار تست

بیش ازین بی کار نتوانم نشست

هر نفس خواهی تجلای دگر
زان که بی انوار نتوانم نشست

زان که یک دم در جهان جسم و جان
بی غم ان یار نتوانم نشست

شمس را هر لحظه می گوید بلند
بی اولی الا بصار نتوانم نشست

من هوای یار دارم بیش ازین
در غم اغیار نتوانم نشست

 


#جـمیـݪ‌_رائـع_‌روعــہ‌_ابــداع #خاص #جذاب #بینظیر
دیدگاه ها (۳)

آن قدر عاشق خدا باشکه غیرخدا را فراموش کنی ...

اگه وجود خدا باورت بشهخدایه نقطه میذاره زیرباورت“یاورت “می ش...

📢 قلب تو چون باغی است که در آن خشم یا ترس، عشق یا نفرت می ت...

من عاشقی از کمال تو آموزمبیت و غزل از جمال تو آموزمدر پرده د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط