فیک پارت ۴

پارت ۴
همینجوری داشت نزدیک تر میشد که گفتم+وایسا وایسا وایسا اگه قبول نکنم چی؟ نامی : میوفتی دست جیمین و ته . میدونستم جیمین کیه ولی تهو نمیدونستم +ته کیه؟ نامی : همون تهیونگ که بیوفتی دستش از اتاق زایمان همراه با ۱۰ تا بچه بیرون میای . همینجوری کف کرده بودم +چ چ چی نامی:اره بیب راستی از این به بعد مارو ددی صدا بزن اوک واینکه اگه قبول کنی مال من شی کمتر اذیت میشی بیب +ولی اگه قبول کنم بازم از همون جریاناس نامی: میخواستی نباشه؟ . تو مغزم داشتم باخودم حرف میزدم که یهو از دهنم پرید که+میخوام باشه یه لبخند آروم زدو گف نامی:پس خوبه ، میخوای الان شروع کنم یا بعدا +الان ددی جون😈 نامجون یه لبخند شیطونی زد و گفت نامی: پاشو بیا پاشدم و رفتم همینجوری از پله ها آروم پایین اومدیم و رفتیم سمت در پشتی
دیدگاه ها (۰)

فیک پارت ۵

فیک پارت۶

فیک پارت ۳

فیک پارت ۲

پسر کوچولوی من پارت : 5 ته : هی مگه ک...( که یهو دختررو میبی...

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط