خلوتکده تنهاییشکسته بغض توام گریه در گلوی پاییز
خلوتکده تنهاییشکسته بغض توام گریه در گلوی پاییز
حکایت دل
بی سبب هرگز نمیگردد کسی یار کسی
یار بسیار است تا گرم است بازار کسی
هیچ کس جانا نمیسوزد چراغش تا به صبح
پر مخند ای صبح صادق بر شب تار کسی
سوزد و گرید و افروزد و نابود شود
هر که چون شمع بخندد به شب تار کسی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسي
سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پیگرمی بازار کسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
تا شدم خوار تو رشکم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایهی دیوار کسی
حکایت دل
بی سبب هرگز نمیگردد کسی یار کسی
یار بسیار است تا گرم است بازار کسی
هیچ کس جانا نمیسوزد چراغش تا به صبح
پر مخند ای صبح صادق بر شب تار کسی
سوزد و گرید و افروزد و نابود شود
هر که چون شمع بخندد به شب تار کسی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسي
سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پیگرمی بازار کسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
تا شدم خوار تو رشکم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایهی دیوار کسی
۷۱۱
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.