دقیقا از چه می ترسم دقیقا از همین دیوار

دقیقا از چه می ترسم؟ دقیقا از همین دیوار
تو پرسیدی و من گفتم دقیقا از همین تکرار

تمام شهر می داند که شعرم آیه ی درد است
دقیقا از چه می ترسم؟ دقیقا از همین اشعار

و من گاهی نمی دانم دلیل این همه غم را
هزاران بار پرسیدم دقیقا از همین خودکار

که من هرروز دردم را به شکل شعر می بافم
گلیمی ساده می بافم دقیقا با همین پندار
همیشه گوشه ی ذهنم یکی آواز می خواند
کسی با بغض پوسیده دقیقا از همین آزار

نگفتم از چه می ترسم ؟ نگفتم باز یادم رفت؟
دقیقا از خودم گویا ، دقیقا از همین افکار...
دیدگاه ها (۱)

دست و دلم به هیچ کاری جز دوست داشتنت نمی رود... #مرضیه_فریدو...

من اسم تو را به مادرم گفتم و گفت:در خواب همیشه میبری نامش را

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط