من دانه ها را نخوردم و نمی دانم که چرا نصف انبار خالی ش

" من دانه ها را نخوردم و نمی دانم که چرا نصف انبار خالی شده ؟ "
کبوتر ماده که از دیدن مقدار کم دانه های انبار ، متعجب شده بود ، با اصرار گفت : " قسم می خورم که از همان روزی که این دانه ها را ذخیره کردیم ، به آنها نگاه نکردم . آخر چطور می توانستم آنها را بخورم ؟ من در حیرتم چرا این قدر دانه های انبار کم شده است . این قدر عصبانی نباش و مرا سرزنش نکن . بهتر است که صبور باشی و دانه های باقی مانده را بخوریم . شاید کف انبار فرو رفته باشد یا شاید موش ها انبار را پیدا کرده اند و مقداری از آنها را خورده اند . شاید هم شخص دیگری دانه های ما را دزدیده است . در هرصورت تو نباید عجولانه لقضاوت کنی . اگر آرام باشی و صبر کنی ، حقیقت روشن می شود . "
 
کبوتر نر با عصبانیت گفت : " کافی است ! من به حرف های تو گوش نمی دهم و لازم نیست مرا نصیحت کنی . من مطمئن هستم که هیچکس غیر از تو به اینجا نیامده است . اگر هم کسی آمده ، تو خوب می دانی که آن چه کسی بوده است .
ادامه در پست بعد
نظر یادتون نره
تبلیغات:
http://www.wisgoon.com/pin/8477420/
دیدگاه ها (۱۳)

اگر تو دانه ها را نخوردی باید راستش را بگویی . من نمی توانم ...

پندها:زود قضاوت نکنید. زود به انتهای قضیه نرسید و یکه به قا...

حکایتی بسیار زیبا از کلیله و دمنه درباره زود قضاوت کردن دو ک...

#شهیدانهگر عقل پشت حرف دل "اما" نمی‌ گذاشتتردید پا به خلوت د...

توجیح چیست

خدا توبه کنندگان را دوست دارد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط