تمام ناتمام منM
#تمام_ناتمام_منM
بچه که بودم هر وقت کسی ازم می پرسید دوس داری چیکاره شی بدون هیچ مکثی میگفتم : معلم !!
راستش من اصلا عاشق مدرسه نبودم ، فقط به یه دلیل دوس داشتم معلم بشم چون عاشق نمره دادن بودم ... برای همین از همون بچگی به هر چیزی که فکرش رو کنید نمره میدادم ...
یادمه همیشه آخرای سال که می شد به اون سال نمره می دادم ... نگاه می کردم اون سال چجوری گذشته ...کجاهاش خوشحال بودم و کجاهاش غمگین ... چی به دست آوردم و چی از دست دادم ... مثل یه معلم سختگیر همه چیز رو مو به مو مرور میکردم و به همشون نمره می دادم... بعضی نمره ها انقدر خوب بود که به آینده امیدوارم کنه و بعضی نمره ها کمتر از چیزی بود که توقع داشتم ... ولی خب راضی بودم... تا اینکه یه سال همه ی نمره ها به طرز عجیبی بد بود ... اون سال نمره ی شادی و خنده تک رقمی بود و نمره ی خوشبختی و آرامش خیلی کمتر از چیزی بود که انتظار داشتم... به جاش اون سال غم و ناراحتی رو بیست گرفته بود ... هیچ اتفاق خوبی نیفتاده بود و اون سال ، سال از دست دادن بود... اون شب وقتینمره های سال رو دادم خیلی دلم گرفت ... ترسیدم از اینکه سال دیگه شاگرد تنبل تری باشه و نمره ها از اینم بدتر بشه ... نشستم تو خلوتم واسه خدا نامه نوشتم ..یه نامه پر از درد و دل ... نوشتم سالی که گذشت اونی نبود که توقع داشتم...گفتم اگه اینطور پیش بره دیگه نمی تونم ادامه بدم ... همه ی نمره های اون سال رو بلند بلند خوندم...درست مثل یه معلم شاکی که گله و شکایتش رو می بره پیش بزرگ ترِ شاگردش...حرفام که تموم شد ، سبک تر که شدم به این فکر کردم به جز نمره دادن چیکار کردم برای شاگردم؟ اصلا من معلم خوبی بودم؟ می دونید معلم خوب یه ویژگیبزرگ داره ... اینکه کسی که درسش ضعیف هست رو به امون خدا ول نمی کنه ... بیشتر از قبل براش وقت می ذاره چون ایمان داره می تونه از یه شاگرد تنبل یه شاگرد اول بسازه ... امسال که گذشت ولی سال دیگه نمره هاش خیلی فرق داره !!!
#حسین_حائریان
بچه که بودم هر وقت کسی ازم می پرسید دوس داری چیکاره شی بدون هیچ مکثی میگفتم : معلم !!
راستش من اصلا عاشق مدرسه نبودم ، فقط به یه دلیل دوس داشتم معلم بشم چون عاشق نمره دادن بودم ... برای همین از همون بچگی به هر چیزی که فکرش رو کنید نمره میدادم ...
یادمه همیشه آخرای سال که می شد به اون سال نمره می دادم ... نگاه می کردم اون سال چجوری گذشته ...کجاهاش خوشحال بودم و کجاهاش غمگین ... چی به دست آوردم و چی از دست دادم ... مثل یه معلم سختگیر همه چیز رو مو به مو مرور میکردم و به همشون نمره می دادم... بعضی نمره ها انقدر خوب بود که به آینده امیدوارم کنه و بعضی نمره ها کمتر از چیزی بود که توقع داشتم ... ولی خب راضی بودم... تا اینکه یه سال همه ی نمره ها به طرز عجیبی بد بود ... اون سال نمره ی شادی و خنده تک رقمی بود و نمره ی خوشبختی و آرامش خیلی کمتر از چیزی بود که انتظار داشتم... به جاش اون سال غم و ناراحتی رو بیست گرفته بود ... هیچ اتفاق خوبی نیفتاده بود و اون سال ، سال از دست دادن بود... اون شب وقتینمره های سال رو دادم خیلی دلم گرفت ... ترسیدم از اینکه سال دیگه شاگرد تنبل تری باشه و نمره ها از اینم بدتر بشه ... نشستم تو خلوتم واسه خدا نامه نوشتم ..یه نامه پر از درد و دل ... نوشتم سالی که گذشت اونی نبود که توقع داشتم...گفتم اگه اینطور پیش بره دیگه نمی تونم ادامه بدم ... همه ی نمره های اون سال رو بلند بلند خوندم...درست مثل یه معلم شاکی که گله و شکایتش رو می بره پیش بزرگ ترِ شاگردش...حرفام که تموم شد ، سبک تر که شدم به این فکر کردم به جز نمره دادن چیکار کردم برای شاگردم؟ اصلا من معلم خوبی بودم؟ می دونید معلم خوب یه ویژگیبزرگ داره ... اینکه کسی که درسش ضعیف هست رو به امون خدا ول نمی کنه ... بیشتر از قبل براش وقت می ذاره چون ایمان داره می تونه از یه شاگرد تنبل یه شاگرد اول بسازه ... امسال که گذشت ولی سال دیگه نمره هاش خیلی فرق داره !!!
#حسین_حائریان
۹.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۰