💢برگی از خاطرات فرزندان امیرالمومنین
💢برگی از خاطرات فرزندان امیرالمومنین
🔹15روز مانده به تولدش میخواست به مرخصی بیاد که داداش بزرگم زنگ زد که بیا خونمون حال پسرم بد شده.منم گفتم تو هستی دیگه من چرا بیام؟گفت نه توام بیا.من رفتم اونجا دیدم داداش بزرگم و پسرش و یه داداش دیگم نشستن من تا اینارو به اون حالت دیدم گفتم علی چیزیش شد بعد داداشم معطل نکرد گفت علی شهید شد.بعد آمدم دم خونه داشتم گریه می کردم و همسرم منو از پنجره دید و تا وارد حیاط شدم همسرم متوجه شد که علی چیزیش شده.
🔹راوی:پدرشهید
#شهیدسیدعلی نیاستی
#عید_غدیر
#فقط_به_عشق_علی
@shohadanaja
🔹15روز مانده به تولدش میخواست به مرخصی بیاد که داداش بزرگم زنگ زد که بیا خونمون حال پسرم بد شده.منم گفتم تو هستی دیگه من چرا بیام؟گفت نه توام بیا.من رفتم اونجا دیدم داداش بزرگم و پسرش و یه داداش دیگم نشستن من تا اینارو به اون حالت دیدم گفتم علی چیزیش شد بعد داداشم معطل نکرد گفت علی شهید شد.بعد آمدم دم خونه داشتم گریه می کردم و همسرم منو از پنجره دید و تا وارد حیاط شدم همسرم متوجه شد که علی چیزیش شده.
🔹راوی:پدرشهید
#شهیدسیدعلی نیاستی
#عید_غدیر
#فقط_به_عشق_علی
@shohadanaja
۷۸۰
۱۱ تیر ۱۴۰۲