شعرمعاصر

#شعر_معاصر

بین خودمان باشد ؛
من یک زن نیستم
من ، سه زنم !!
یکیشان شش ساله است
پرشر و شور و سرخوش و بازیگوش
دلش دویدن میخواهد
تاب خوردن
بلند خندیدن
لی لی و آبنبات !!
یکیشان سی و اندی ساله
باوقار آرام و متین
همسر و مادر و کدبانو
دلش عشق میخواهد و
شعر و شمعدانی ..
و آن یکیشان شصت و پنج ساله است
تنها دلمرده و بی حوصله
دلش رفتن میخواهد و
تمام شدن ...
از من اگر می پرسی
هر سه را دوست دارم
زیرا این منم
سه زن
در یک زن !!

#هستی_دارایی
دیدگاه ها (۱)

ز تمام بودنی ها...تو همین از آنِ (با) من باش!که به غیر با تو...

رهایم از هوس دیدن بهشت، که عشقطمع‌ْبریدن از این سفره‌های رنگ...

رضاخان هم اگر می دید با چادر چه زیباییجهان پر می شد از قانون...

هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ایی?!من در میان جمع و دلم جای دیگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط