دیانا اولین روز کاریم تو اکیپ چیکار کنم نمیدونم ولی هیجان
دیانا اولین روز کاریم تو اکیپ چیکار کنم نمیدونم ولی هیجان زده ام
(یک ساعت بعد )
دیانا : رسیدم اول با بچه ها اشنا شدم بعد چند تا ودیو گرفتیم قرار رود بریم کافه
ارسلان : رضا این دختره خیلی مسخرست
رضا : اتفاقا من منتظر فرصت خوبم ک بهش پیشنهاد بدم
مهراب خداییش خوبه ارسلان
دیانا. : رفتیم کافه
دیانا. : ارسلان هی بهم تیکه مینداخت
ارسلان: بلند شدم جلو جمع بهش گفتم از گروهمون برو بیرون ( با داد)
دیانا : ترسیدم بلند شدم گفتم تو چته اسکل
نیکا. بسه بریم بیرون
متین. : بچه ها نیکا راست میگه ابرومون نبرین
ارسلان و دیانا. : باشه (با نفرت )
اگه دوست داشتین بگین ادامش بدم
(یک ساعت بعد )
دیانا : رسیدم اول با بچه ها اشنا شدم بعد چند تا ودیو گرفتیم قرار رود بریم کافه
ارسلان : رضا این دختره خیلی مسخرست
رضا : اتفاقا من منتظر فرصت خوبم ک بهش پیشنهاد بدم
مهراب خداییش خوبه ارسلان
دیانا. : رفتیم کافه
دیانا. : ارسلان هی بهم تیکه مینداخت
ارسلان: بلند شدم جلو جمع بهش گفتم از گروهمون برو بیرون ( با داد)
دیانا : ترسیدم بلند شدم گفتم تو چته اسکل
نیکا. بسه بریم بیرون
متین. : بچه ها نیکا راست میگه ابرومون نبرین
ارسلان و دیانا. : باشه (با نفرت )
اگه دوست داشتین بگین ادامش بدم
۷.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۲