.
.
درگوشم اشهد الله نخوانید، غسل تعمیدم ندهید وقتی نمیفهمم
چیزی را به من تحمیل نکنید
بگذارید بزرگ شوم تا بفهمم
تا خودم انتخاب کنم زندگی ام را
بگذارید بخوانم و مطالعه کنم
در گوشم از اذان و گلدسته نگویید
میخواهم خودم خدایم را بشناسم
میخواهم خودم بنویسمش وقتی خودش را به من نشان داد نگذارید این ابهامی که خدا کیست و چیست در ذهنم رخنه کند
بگذارید خودش دستم را بگیرد
برایم از بی دینی و ارتداد نگویید
از اعدام و سنگسار بگویید
از بی دینی و فاحشه شدن نگویید
به من نگویید جرم است بدون چند آیه عربی با کسی که تمام زندگی ام است بخوابم
تحمیل نکنید چیزی را که از قالب درک خارج است
به من از لبخند کودکان گویید
به من نگویید هرچه هست و نیست این است
به من از تفسیرش بگویید
از زبانش
به من از کشتار بگویید
از کفار
از دختران نُه ساله ای که در خون حجله غلتیدند
به من از زنان حرم سرا بگویید
از شکم و زیر شکم گویید
از زنان به اسارت برده و به عقد در آمده
از فاحشه های بهشت گویید
از نهر های عسل و شراب
از تاک های انگور بگویید
شما دیده اید ؟
جهنم را چه ؟
خوانده اید ؟
بگویید که خدا را دیده اید ؟
پیامبران را چه ؟
مهدی را دیده اید ؟
آن وحی ها را چه ؟
برایم از منطق بگویید
چند دین وجود دارد و چند دسته ؟
همه خدا و دینشان کامل است و برتر
کدام درست است ؟
چند خدا مگر وجود دارد ؟
برایم از عقل بگویید،
از واقعیت،
از کودکانی که زنده اند امّا مرده اند،
از بازار کلیه ها گویید،
از این همه ناهنجاری گویید،
از وضع زندان ها گویید،
میتوانید اگر میدانید از گور های دسته جمعی گویید،
از قتل و غارت و تجاوز و جنگ بگویید،
مهدی کی میاید ؟
این جمعه ؟
آن جمعه ؟
شاید ... ؟
خدا وجود دارد ؟
قبول
به عنوان یک علّت من هم میگویم وجود دارد
ولی فقط به عنوان یک علّت نه بیشتر،.. دین چیست ؟
مگر جز نشاندن بعضی مزخراف بر کُرسی ؟
دین من عقل من است و راه درست را از عقل و منطقم میجویم
نه از چند کتاب که دست نوشته است...!! خدایی که در این کتابها به استنداد رسیده است آیا وجود خارجی دارد ، یا بر گرفته از ذهن هایی هرزه بوده است ؟
فقط چون در کتاب ، از زبان خدا نوشته است که من وجود دارم ، پس وجود دارد ؟
باشد
مرا زیر مشت و لگد گیرید
تو میدانی و من نمیدانم
.
درگوشم اشهد الله نخوانید، غسل تعمیدم ندهید وقتی نمیفهمم
چیزی را به من تحمیل نکنید
بگذارید بزرگ شوم تا بفهمم
تا خودم انتخاب کنم زندگی ام را
بگذارید بخوانم و مطالعه کنم
در گوشم از اذان و گلدسته نگویید
میخواهم خودم خدایم را بشناسم
میخواهم خودم بنویسمش وقتی خودش را به من نشان داد نگذارید این ابهامی که خدا کیست و چیست در ذهنم رخنه کند
بگذارید خودش دستم را بگیرد
برایم از بی دینی و ارتداد نگویید
از اعدام و سنگسار بگویید
از بی دینی و فاحشه شدن نگویید
به من نگویید جرم است بدون چند آیه عربی با کسی که تمام زندگی ام است بخوابم
تحمیل نکنید چیزی را که از قالب درک خارج است
به من از لبخند کودکان گویید
به من نگویید هرچه هست و نیست این است
به من از تفسیرش بگویید
از زبانش
به من از کشتار بگویید
از کفار
از دختران نُه ساله ای که در خون حجله غلتیدند
به من از زنان حرم سرا بگویید
از شکم و زیر شکم گویید
از زنان به اسارت برده و به عقد در آمده
از فاحشه های بهشت گویید
از نهر های عسل و شراب
از تاک های انگور بگویید
شما دیده اید ؟
جهنم را چه ؟
خوانده اید ؟
بگویید که خدا را دیده اید ؟
پیامبران را چه ؟
مهدی را دیده اید ؟
آن وحی ها را چه ؟
برایم از منطق بگویید
چند دین وجود دارد و چند دسته ؟
همه خدا و دینشان کامل است و برتر
کدام درست است ؟
چند خدا مگر وجود دارد ؟
برایم از عقل بگویید،
از واقعیت،
از کودکانی که زنده اند امّا مرده اند،
از بازار کلیه ها گویید،
از این همه ناهنجاری گویید،
از وضع زندان ها گویید،
میتوانید اگر میدانید از گور های دسته جمعی گویید،
از قتل و غارت و تجاوز و جنگ بگویید،
مهدی کی میاید ؟
این جمعه ؟
آن جمعه ؟
شاید ... ؟
خدا وجود دارد ؟
قبول
به عنوان یک علّت من هم میگویم وجود دارد
ولی فقط به عنوان یک علّت نه بیشتر،.. دین چیست ؟
مگر جز نشاندن بعضی مزخراف بر کُرسی ؟
دین من عقل من است و راه درست را از عقل و منطقم میجویم
نه از چند کتاب که دست نوشته است...!! خدایی که در این کتابها به استنداد رسیده است آیا وجود خارجی دارد ، یا بر گرفته از ذهن هایی هرزه بوده است ؟
فقط چون در کتاب ، از زبان خدا نوشته است که من وجود دارم ، پس وجود دارد ؟
باشد
مرا زیر مشت و لگد گیرید
تو میدانی و من نمیدانم
.
۱.۱k
۲۵ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.