نم
تمام زمستان را به انتظار نشستم...سرمایش را بر استخوان تحمل نمودم تا تو بر پا خیزی و در این نسیم بهاری جولان دهی و رقصی نمایی اما از الان برای پاییزمان ناراحتم که خزان شوی و در میان نسیم رقص کنان بین ما جدایی افتد.
۷.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.