تنها با تو پارت ۴

تنها با تو پارت ۴
همراه خانم ویلسون وارد اتاقش شد
€اینجا راحت باش عزیزم
ما همه یک خوانواده ایم!
هانا لبخندی زد و سرش رو تکون داد
اتاقی کوچیک با یک تخت خواب و یه کمد و یه میز که روش یه اینه داشت
چمدونم قدیمیش رو روی تخت انداخت و با دیدن پنچره چشماش برق زد
پنجره رو باز کرد و به کوه هایی ک چندین کیلو متر ازش دور بودند لبخند زد
نگاهش رو به پایین پنجره داد و با دیدن همون پسر که سعی داشت وسایلی ک خراب شده بودند و پشت ساختمون ریخته شده بودند رو جابه جا کنه نگاه کرد
با پنهان شدن پسر از چشمش پنجره رو بست و سمت چمدونش رفت
لباساش رو مرتب توی کمد چید و کفش هاش رو کنار اتاق جفت کرد و روی تخت دزار کشید




با صدای شکسن چیزی چشم‌هاش رو باز کرد
متعجب به اطرافش نگاه کرد
صدا از بیرون بود
پنجره رو باز کرد و به پایین نگاه کرد
پسرک در حالی که داشت کتک می‌خورد کتاب توی دستش رو فشار میداد
دختر ترسیده از اتاق بیرون اومد حتی حواسش نبود کفشاش رو بپوشه
با عجله به پشت ساختمون رفت
پسرایی ک با خنده داشتن کتک خوردن پسر رو تماشا می‌کردند کنار زد جلو اومد وبا نگرانی به پسر نگاه میکرد
تکه چوبی که به نظر پایه میز بود رو از روی زمین برداشت و به کمر پسر وحشی که داشت اون رو کتک میزد،زد
اون پسر از درد فریادی زد و زمین افتاد
سریع به طرف پسر رفت و دستاش رو گرفت
کمکش کرد تا  بلند بشه و اونو به اتاق خودش برد روی تخت نشوند و با پارچه ای تمیز زخمای پسر  رو تمیز کرد
پسر تمام مدت به چشمای دختر خیره شده بود و کنجکاو بود که چرا اون چشماشو مخفی میکنه؟!
اون چشما خیلی زیبا بود!!
هانا لبخندی زد و گفت
=یکم استراحت کن!
بلند شد  پنجره رو بار کرد تا هوای تازه وارد اتاق بشه
به طرف تخت برگشت و با دیدن چهره مظلوم پسر که باز هم موهاش روی صورتش ریخته بود مواجه شد
دستشو جلو برد تا موهای پسر رو کنار بزنه
که پسر دستش رو روی هوا کرفت
سرش رو بالا اورد و به دختر نکاه کرد
+چرا مخفیشون میکنی؟
پسر گفت و به چشمای متعجب دختر خیره شد!
=چی رو؟
+چشمات!
اونا...اونا قشنگن!
=چی؟
ق..قشنگ؟
پسری سری تکون داد  به معنی اره
دختر اروم کنارش نشست
لایک و مامنتا زیلد باشه لطفاا
دیدگاه ها (۱۱)

سلام بچه ها فیک فقط یک بار دیگر تو این پیج قرار میگیره😊

فقط یکباره دیگر p27

تنها با تو پارت ۳

تنها با تو پارت ۲

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط