رمان
وقتی رئیست بود...... 🤍✨
p10
تهیونگ: فردا بهت میگم
فقط شمارتو بهم بده تا بهت خبر بدم
ات: اهوم 09×××××××76
تهیونگ: جانگ ات
بفرما اینم خونتون
ات: مرسی اقای کیم
شب بخیر
تهیونگ: شب بخیر
وارد خونه شدم جیسون و عمو روی مبل نشیته بودم منو که دید با عصبانیت اومد سمتم
جیسون: کدوم گوری بودی،؟ ها؟(داد)
ات: مهمونی بودم
جیسون: با کیی؟
ات: اقای کیم
عمو: دخترم تو با اقای کیم چیکار داری؟
ات: میخوام توی شرکت اقای کیم شروع به کار کنم
عمو با تعجب نگاهم میکرد
عمو: تو نیاز به پول داری ات؟
ات: اه عمو منم دلایلی دارم برای خودم و به زودی از پیشتون مرخص میشم
با عصبانیت به سمت اتاقم رفتم و درو بستم
و با بغض از پنجره به بیرون نگاه کردم
شاید اگر پدر و مادرم اینجا بودن انقدر سخت بگذره
اه سردی از ناامیدی و ناراحتی کشیدم و با همون حال و لباسا رو تخت خوابم برد
...............
با صدای زنگ گوشیم ازخواب بیدار شدم
با همون حالت خواب الود جواب داذم
ات: الو؟
تهیونگ: منم ات
انگار که برق گرفته بودم نشستم روی تخت
و ......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر بتونم فردا هم میژارم 😂💋
p10
تهیونگ: فردا بهت میگم
فقط شمارتو بهم بده تا بهت خبر بدم
ات: اهوم 09×××××××76
تهیونگ: جانگ ات
بفرما اینم خونتون
ات: مرسی اقای کیم
شب بخیر
تهیونگ: شب بخیر
وارد خونه شدم جیسون و عمو روی مبل نشیته بودم منو که دید با عصبانیت اومد سمتم
جیسون: کدوم گوری بودی،؟ ها؟(داد)
ات: مهمونی بودم
جیسون: با کیی؟
ات: اقای کیم
عمو: دخترم تو با اقای کیم چیکار داری؟
ات: میخوام توی شرکت اقای کیم شروع به کار کنم
عمو با تعجب نگاهم میکرد
عمو: تو نیاز به پول داری ات؟
ات: اه عمو منم دلایلی دارم برای خودم و به زودی از پیشتون مرخص میشم
با عصبانیت به سمت اتاقم رفتم و درو بستم
و با بغض از پنجره به بیرون نگاه کردم
شاید اگر پدر و مادرم اینجا بودن انقدر سخت بگذره
اه سردی از ناامیدی و ناراحتی کشیدم و با همون حال و لباسا رو تخت خوابم برد
...............
با صدای زنگ گوشیم ازخواب بیدار شدم
با همون حالت خواب الود جواب داذم
ات: الو؟
تهیونگ: منم ات
انگار که برق گرفته بودم نشستم روی تخت
و ......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر بتونم فردا هم میژارم 😂💋
- ۷.۴k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط