ازصدای گذر آب چنان فهمیدم

ازصدای گذرِ آب چنان فهمیدم
تندتر از آبِ روان
عمرِ گران می گذرد ...
زندگی را نفسی
ارزشِ غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند
که ندانی غم چیست ...
#ازدواج
دیدگاه ها (۳)

گفتم شب مهتاب بیا ...نازکنان گفت :آنجا که منم حاجت مهتاب نبا...

مردان شجاع عاشق زنان باهوش و زیبا هستند و برای به دست آوردنش...

مرا تا دل بوددلبر تو باشے #نظامی #هنر_عکاسی

چسبیده‌ام به توبسانِ انسانبه گناهَش ...هرگز ترکت نمی‌کنم ......

فل فلی ویسگون تقدیم میکند اررنج بای فل فلی

ازصدای گذرآب چنان میفهممتندترازآب روانعمرگران میگذردزندگی را...

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست # در میان این و آن فرص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط