چنانکه ارّه ی کُند از درخت می گذرد
چنانکه ارّه ی کُند از درخت می گذرد
سه شنبه بی تو و یادت چه سخت می گذرد
لباس های تو را در تراس می بینم
نگاهِ هرزه ام از بند رخت می گذرد
به بادهای شمالی قسم که در ذهنم
زنی شبیه تو با موی لَخت می گذرد
کثیف و دودگرفته است ذهن من، آن زن
پرنده ای ست که از پایتخت می گذرد
مرا سفید نخواه ای پرنده! ای زن! ای...
سیاهیِ من از اعماقِ بخت می گذرد!
نگو ندیده بگیرم تو را و عشقت را
چگونه شاهی از این تاج و تخت می گذرد؟
#سه_شنبه را بتکان بی خیالِ قافیه ها
مرا بغل کن عزیزم که وقت می گذرد...!
سه شنبه بی تو و یادت چه سخت می گذرد
لباس های تو را در تراس می بینم
نگاهِ هرزه ام از بند رخت می گذرد
به بادهای شمالی قسم که در ذهنم
زنی شبیه تو با موی لَخت می گذرد
کثیف و دودگرفته است ذهن من، آن زن
پرنده ای ست که از پایتخت می گذرد
مرا سفید نخواه ای پرنده! ای زن! ای...
سیاهیِ من از اعماقِ بخت می گذرد!
نگو ندیده بگیرم تو را و عشقت را
چگونه شاهی از این تاج و تخت می گذرد؟
#سه_شنبه را بتکان بی خیالِ قافیه ها
مرا بغل کن عزیزم که وقت می گذرد...!
۴۰۶
۱۳ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.