باز شب شد و من

‍ باز شب شد وَ منُ
حادثـــه ای اجباری
باز آشـــــــفتگی
وُ باز غــمی تکراری

این سوال است که شب
از چه مــــرا می شکند
من و تلخــیِ همین بغض
کـــــــه شـــــد آواری...
دیدگاه ها (۵)

چگونه می شود...از عشق دم نزد با تو...؟در این هوای موافق...قد...

پیدا بکن...یک آدمِ آدمتری را...!و شانه های...محکمِ و محکمتری...

ابری نیست بادی نیستمی نشینم لب حوض:پرم از راه ، از پل ، از ر...

آهاے مسـافـــر...مــرا با نــمـازت اشـــتـباه گرفــته اےمیشـ...

سلام امام زمانممولای من ...ای کاشدست‌های خالی‌مانبه آستان اج...

ای شب تو به روزگار من می مانیای ابر سیاه توهم ز اینحالت زار ...

ما غرورمان را روی شانه هایمان گذاشته ایم.این بارِ سنگینی است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط