همه روزها تیره شد همچو شام
همه روزها تیره شد همچو شام
نبرده به جز بوی حسرت مشام
تن تیر شد مملو از تیغ و تیر
و از رنگ خون شد منقش سلام
مگر مرگ از ذهن زایل کند
که خرداد کی بود و آبان کدام
هزاران دلاور بی افکنده اند
همه لایق و درخور احترام
خزان آمد و قاصدک ها گرفت
ندیدند عیش و نبردند کام
به هر روز داغ دلی کاشتند
نکردند کوتاهی از قتل عام
نه در وصف آید هجوم بلا
نه گنجد همه دردها در کلام
زمانی چنین داشتند ادعا
از ظلم و ستم نیست راه دوام
رسیدند با مکر بر سیطره
گسستند عهد و شکستند جام
شده فاش اینک که از ابتدا
نبودند شایسته این مقام
برای نگهداری از تنگنا
بریدند از سفره طعم طعام
گروهی ز ترس و گروهی ز آز
دهان هایشان بسته شد با لگام
گروهی دگر وعده دیدند از
شراب و جماع با کنیز و غلام
فراموش کردند بیداد تا
بمانند در آن خیالات خام
چنان بست راه گلو،اختناق
به سان شيوع فجیع زکام
در این سرزمین،روزگاران دور
سرور و خوشی بود و جشن مدام
ز بخت بد و خواب پیشینیان
بی افتاد در دست دشمن زمام
همینکه به خانه نهادند پای
خوشی رفت و شد شادمانی حرام
خیانتگران گفته بودند که
چگونه بمانند در انسجام
سپردند بهر نفاق ابتدا
درفش کیان را سوی انهدام
سپس با هزاران فریب و دغل
به هر دادخواهی زدند اتهام
کنون ریش از نیش اهریمن است
و بر چهره اش نقش بسته جذام
دلیران این پهنه در هر زمان
کشیدند تیغ و زبان از نیام
از یک سوی نادر شه باشکوه
از سوی دگر بابک نیک نام
و چندین دلاور سپردند دل
به راهی که بود رادمان پیشگام
برای خلیفه نوشت آگهی
و شد ترجمه تا بفهمد پیام
انا ابن الاكارم من نسل جم
چنین داد آگاهی از انتقام
نبندم بر آن ارجمندی دو چشم
و بر کینه خواهی بمانم مدام
و گفت با منست کاویانی درفش
بر این رزم پیروزم و شادکام
به جز نام داریم از ایشان نشان
شجاعت،شرافت،شعور و مرام
در آن وہ گذشتند از جان خویش
بر آن ها درود خواص و عوام
اگرچه گذشته پر از شوکت است
ولی نیست بر روی زخم التیام
نشاید دلی خوش به تاریخ کرد
که باید بگیریم از دد،کنام
چو باشیم پیوسته در راه نور
شود تیرگی پایمال و تمام
#شعر #ادبیات #شاعر #م_آنجل
نبرده به جز بوی حسرت مشام
تن تیر شد مملو از تیغ و تیر
و از رنگ خون شد منقش سلام
مگر مرگ از ذهن زایل کند
که خرداد کی بود و آبان کدام
هزاران دلاور بی افکنده اند
همه لایق و درخور احترام
خزان آمد و قاصدک ها گرفت
ندیدند عیش و نبردند کام
به هر روز داغ دلی کاشتند
نکردند کوتاهی از قتل عام
نه در وصف آید هجوم بلا
نه گنجد همه دردها در کلام
زمانی چنین داشتند ادعا
از ظلم و ستم نیست راه دوام
رسیدند با مکر بر سیطره
گسستند عهد و شکستند جام
شده فاش اینک که از ابتدا
نبودند شایسته این مقام
برای نگهداری از تنگنا
بریدند از سفره طعم طعام
گروهی ز ترس و گروهی ز آز
دهان هایشان بسته شد با لگام
گروهی دگر وعده دیدند از
شراب و جماع با کنیز و غلام
فراموش کردند بیداد تا
بمانند در آن خیالات خام
چنان بست راه گلو،اختناق
به سان شيوع فجیع زکام
در این سرزمین،روزگاران دور
سرور و خوشی بود و جشن مدام
ز بخت بد و خواب پیشینیان
بی افتاد در دست دشمن زمام
همینکه به خانه نهادند پای
خوشی رفت و شد شادمانی حرام
خیانتگران گفته بودند که
چگونه بمانند در انسجام
سپردند بهر نفاق ابتدا
درفش کیان را سوی انهدام
سپس با هزاران فریب و دغل
به هر دادخواهی زدند اتهام
کنون ریش از نیش اهریمن است
و بر چهره اش نقش بسته جذام
دلیران این پهنه در هر زمان
کشیدند تیغ و زبان از نیام
از یک سوی نادر شه باشکوه
از سوی دگر بابک نیک نام
و چندین دلاور سپردند دل
به راهی که بود رادمان پیشگام
برای خلیفه نوشت آگهی
و شد ترجمه تا بفهمد پیام
انا ابن الاكارم من نسل جم
چنین داد آگاهی از انتقام
نبندم بر آن ارجمندی دو چشم
و بر کینه خواهی بمانم مدام
و گفت با منست کاویانی درفش
بر این رزم پیروزم و شادکام
به جز نام داریم از ایشان نشان
شجاعت،شرافت،شعور و مرام
در آن وہ گذشتند از جان خویش
بر آن ها درود خواص و عوام
اگرچه گذشته پر از شوکت است
ولی نیست بر روی زخم التیام
نشاید دلی خوش به تاریخ کرد
که باید بگیریم از دد،کنام
چو باشیم پیوسته در راه نور
شود تیرگی پایمال و تمام
#شعر #ادبیات #شاعر #م_آنجل
۵.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.