تک پارتی اون وو
های من ا.تم و ۲۶ سالمه ایدل هستم و همینطور بیبی گرل اون وو جونمممم
ولی خب از دستش ناراحتم بخواطر اینکه توی فیلم زیبای حقیقی مون گایونگ رو بوسید امروز بیاد خونه به حسابش میرسم
های من چا اون وو هستم و همینطور دوست پسر ا.ت
وای خدا کنه ا.ت زیبای حقیقی رو ندیده باشه هوففففف
اون وو ویو
کارم تموم شد سوییچ ماشین رو برداشتم و به سمت خونه رفتم
ا.ت ویو
اوه ساعت ۹:۳۵ دقیقه الاناست که اون وو برسه
دینگ دینگ(مثلا صدای زنگ خونه)
رفتم و درو باز کردم نگاه های چپکی بهش کردم
اون وو:سلام بیب (ا.ت رو بغل کرد)
اونوو:عه چرا تو بغلم نمیکنی🥺
ا.ت: فعلا بیا تو(سرد)
اون وو:چی شده بیب؟
ا.ت:خودتو نزن زه اون راه(سرد)
اون وو:بخواطر زیبای حقیقی میگی؟
ا.ت:هوم(با بغض)
اون وو:وا چرا داری گریه میکنی مگه من مردم؟
ا.ت:دو...دوست ندارم کسی دیگه ای رو به جز من ببوسی هقققققققق(با گریه)
اون وو ا.ت رو گرفت بغلش و گفت
اون وو:آروم باش بیب
که یهو چونه ی ا.ت رو آورد بالا و به چشمای آهویی ا.ت خیره شد بعد پایین تر رفت نگاهش رفت سمت لبای صورتی و پفکی نرم ا.ت و اونارو شکار کرد خیلی خیلی محکم می بوسید و ناله های ریز ا.ت رو خفه میکرد
اون وو دستش رو گذاشت پایین باصن ا.ت و بلندش کرد. و برد توی اتاق
و بعدش اهم اهم
ویو بعد اهم اهم
ا.ت ویو خیلی کمرم درد داشت
اون وو:دوست دارم
ا.ت:همچنین
۸ماه بعد از ۵ بار. اهم اهم
ا.ت ویو
فهمیدم حامله شدم
دوباره ۷ماه بعد
ا.ت:آییییییییی اون ووو
اون وو:چی شده ؟
ا.ت:آیی
اون وو سریع ا.ت رو برد بیمارستان دکتر بعد از ۲ ساعت اومد بیرون و گفت تبریک میگم شما صاحب بچه شدین
اون وو: واقعااااااااااااااا
و اون وو و ا.ت و هه این به خوبی و خوشی زندگی کردن
اگه کسی جاهای اهم اهمش رو میخواد بیاد پیوی
ولی خب از دستش ناراحتم بخواطر اینکه توی فیلم زیبای حقیقی مون گایونگ رو بوسید امروز بیاد خونه به حسابش میرسم
های من چا اون وو هستم و همینطور دوست پسر ا.ت
وای خدا کنه ا.ت زیبای حقیقی رو ندیده باشه هوففففف
اون وو ویو
کارم تموم شد سوییچ ماشین رو برداشتم و به سمت خونه رفتم
ا.ت ویو
اوه ساعت ۹:۳۵ دقیقه الاناست که اون وو برسه
دینگ دینگ(مثلا صدای زنگ خونه)
رفتم و درو باز کردم نگاه های چپکی بهش کردم
اون وو:سلام بیب (ا.ت رو بغل کرد)
اونوو:عه چرا تو بغلم نمیکنی🥺
ا.ت: فعلا بیا تو(سرد)
اون وو:چی شده بیب؟
ا.ت:خودتو نزن زه اون راه(سرد)
اون وو:بخواطر زیبای حقیقی میگی؟
ا.ت:هوم(با بغض)
اون وو:وا چرا داری گریه میکنی مگه من مردم؟
ا.ت:دو...دوست ندارم کسی دیگه ای رو به جز من ببوسی هقققققققق(با گریه)
اون وو ا.ت رو گرفت بغلش و گفت
اون وو:آروم باش بیب
که یهو چونه ی ا.ت رو آورد بالا و به چشمای آهویی ا.ت خیره شد بعد پایین تر رفت نگاهش رفت سمت لبای صورتی و پفکی نرم ا.ت و اونارو شکار کرد خیلی خیلی محکم می بوسید و ناله های ریز ا.ت رو خفه میکرد
اون وو دستش رو گذاشت پایین باصن ا.ت و بلندش کرد. و برد توی اتاق
و بعدش اهم اهم
ویو بعد اهم اهم
ا.ت ویو خیلی کمرم درد داشت
اون وو:دوست دارم
ا.ت:همچنین
۸ماه بعد از ۵ بار. اهم اهم
ا.ت ویو
فهمیدم حامله شدم
دوباره ۷ماه بعد
ا.ت:آییییییییی اون ووو
اون وو:چی شده ؟
ا.ت:آیی
اون وو سریع ا.ت رو برد بیمارستان دکتر بعد از ۲ ساعت اومد بیرون و گفت تبریک میگم شما صاحب بچه شدین
اون وو: واقعااااااااااااااا
و اون وو و ا.ت و هه این به خوبی و خوشی زندگی کردن
اگه کسی جاهای اهم اهمش رو میخواد بیاد پیوی
۱۲.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.