گاهی...دستهایم را دور گردنم حلقه می کنم و آرام آرام ...کنار گوشم زمزمه می کنم و سراغ دل پریشانم را می گیرم قصه ی دلدادگی من و تنهایی مثل سریالی شبانه مرا میخکوب دیوار می کند هر چه به انتهای شب می رسم حلقه ی دستانمتنگتر و....بغضم خیس تر...