یا فاطمه

یا فاطـــــمه

اشک از چشــــم ترم افتاد دستم بسته بود
پیش چشمم همسرم افتاد دستم بسته بود

صبر کردم صبر کردم صبر کردم وا نشد
آتش کین در حرم افتاد دستم بسته بود

قهرمان جنگ ها بودم، اگر در کوچه ها
پیش مردم پیکرم افتاد دستم بسته بود

کینه ها که گُر بگیر زود دعوا می شود
یاد فتح خیبرم افتاد دستم بسته بود

خنجرش را از شیار در فرو می کرد هِی
پشت در نیلوفرم افتاد دستم بسته بود

فاطمه بار سفر تا عرش اعلای من است
با قلافی شَه پرم افتاد دستم بسته بود

یک نفر با چهل نفر درگیر شد تا عاقبت
زیر پاها لشکرم افتاد دستم بسته بود

چه بساطی شد! خدا را شکر سلمان زنده بود
گفت چــــادر از سرم افتاد دستم بسته بود

پشت در، یک سوّم از سـادات را آتش زدند
آیه ای از کـــــوثرم افتاد دستم بسته بود

زیر چشمان زن من جای دست مرد بود
زیر چشمانش وَرم افتاد دستم بسته بود


به گمانم میخ را محکم نکوبیدم به در
در به روی همسرم افتاد دستم بسته بود

لـعـن الله قـاتـلیـک و ظـالـمـیـک یـا فـاطـمـة الـزهـرا سلام الله علیها
دیدگاه ها (۲)

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ از...

تهرانی ها ......

به رسم ادب و ارادت هرروز صبح سلام میدهیم به ارباب بی کفن:الس...

سلام علیکم بماصبرتمصبح بخیر دوستانِ سحرخیزمروزتان پر از کرام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط