مهمان شبت بودم ؛ سرگرم پذیرایی
مهمان شبت بودم ؛ سرگرم پذیرایی
با حالت مشکوکی ؛ خندیدی و خندیدم
فنجان قشنگی را با ناز تو آوردی
دستان تو میلرزید آن لحظه نفهمیدم
گلدار و توهم زا ؛ آلوده به سرگیجه
لبریز معماها ؛ چرخیدی و چرخیدم
هر ثانیه از آن شب صد ثانیه در خود داشت
ساعت متوقف شد ؛ بوسیدی و بوسیدم
درحلقه ی پایانی ؛ سرگرم هم آغوشی
چشمان مرا بستی ؛ با یاد تو خوابیدم
بیدار شدم اما تاریک تر از تاریک
خالی شده از آغوش؛ ترسیدم و ترسیدم
یک قهوه ی قاجاری آغشته به لبهایت...
با طعم فراموشی ؛ در خاطره پوسی
#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه_ها#دلنوشته
#شعروادبیات
#عشق_پاک
با حالت مشکوکی ؛ خندیدی و خندیدم
فنجان قشنگی را با ناز تو آوردی
دستان تو میلرزید آن لحظه نفهمیدم
گلدار و توهم زا ؛ آلوده به سرگیجه
لبریز معماها ؛ چرخیدی و چرخیدم
هر ثانیه از آن شب صد ثانیه در خود داشت
ساعت متوقف شد ؛ بوسیدی و بوسیدم
درحلقه ی پایانی ؛ سرگرم هم آغوشی
چشمان مرا بستی ؛ با یاد تو خوابیدم
بیدار شدم اما تاریک تر از تاریک
خالی شده از آغوش؛ ترسیدم و ترسیدم
یک قهوه ی قاجاری آغشته به لبهایت...
با طعم فراموشی ؛ در خاطره پوسی
#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه_ها#دلنوشته
#شعروادبیات
#عشق_پاک
۱۵.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲