رود باید که چو گیسوی تو جاری باشد
رود باید که چو گیسوی تو جاری باشد
عشق مانند لبانِ تو اناری باشد
تا جهان باز بتابد رُخِ زیبای تو را
واجب است از همه سو آینه کاری باشد
سینه ات بستر گرمی ست و ای کاش دمی
پیش تو فرصت اندوه گُساری باشد
بس که از عشق تو لرزید دلم، موجب شد
روح من مبتکر لرزه نگاری باشد
سوزنِ عقل سزاوار نخِ عشق تو نیست
تنگ چشم است و چه بهتر به کناری باشد
بی تو هر شب دل من شام غریبان دارد
مثل آن تکیه که در گریه و زاری باشد
گوش بسپار به هر زمزمه حتی اگر آن
نغمه یِ نارَسِ یک جوجه قناری باشد
من نه تنها که همه غرقِ نگاهت شده اند
کیست آنکس که از این موج فراری باشد؟
زندگی با تو قشنگ است و همه روزِ خدا
می شود چون گل رویِ تو بهاری باشد
عشق مانند لبانِ تو اناری باشد
تا جهان باز بتابد رُخِ زیبای تو را
واجب است از همه سو آینه کاری باشد
سینه ات بستر گرمی ست و ای کاش دمی
پیش تو فرصت اندوه گُساری باشد
بس که از عشق تو لرزید دلم، موجب شد
روح من مبتکر لرزه نگاری باشد
سوزنِ عقل سزاوار نخِ عشق تو نیست
تنگ چشم است و چه بهتر به کناری باشد
بی تو هر شب دل من شام غریبان دارد
مثل آن تکیه که در گریه و زاری باشد
گوش بسپار به هر زمزمه حتی اگر آن
نغمه یِ نارَسِ یک جوجه قناری باشد
من نه تنها که همه غرقِ نگاهت شده اند
کیست آنکس که از این موج فراری باشد؟
زندگی با تو قشنگ است و همه روزِ خدا
می شود چون گل رویِ تو بهاری باشد
۱.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.