پاییز من

پاییز ِ من،
موسم ِ هزار رنگ ِ برگها،
رفیق ِ عصرهای بارانی و دلتنگی های بی پایان؛
سفرت به خیر...
به تلاقی ِ یلدا که رسیدی سلام مرا به زمستان برسان...
از موسم ِ نو برایم طلب ِ مهربانی کن؛
طلب ِ روزگاری به سپیدیِ برف ِ سنگین ِ میانه های بهمن،
و به گرمای دل انگیز زیر کرسی چوبی کنج هشتیِ خانه ی مادر بزرگ...
سفرت بخیر خزان ِ مهربان؛
رفیق ِ دلتنگ ِ به آخر رسیده...

وعده ی مان باشد انتهای کوچه ی شهریور؛
همانجا که درختانِ خسته ی به تنگ آمده،
به انتظار نوازشی از دستانِ.بارانی ات به آسمان شهر چشم می دوزند.

👤 آذین
دیدگاه ها (۳)

دستشان باز شد آلوده به خون، جانی‌ها بی‌دوام است ولی خنده شیط...

حرف‌هایی هستکه باید به تو بگویممثلا بگویم بودنت حواسم را پرت...

دستانم بوی عشق می دهند.بوی انار و خرمالو...آنقدر که کوچه ها...

بیا این بار قراری بگذاریم خارج از تمام شعرهاخارج از تمام داس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط