اقدس درونت رو قورت بده 🧟♀️😂
در نبودِ رسانههای ارتباط جمعی و در زمانهای که همه چیز، از برنج و صابون گرفته تا آچار شلاقی سهمیهای بود، یکی مانند اقدس باید، صبح تا شب خیابانها را گز میکرد تا هر جا که صفی میدید، خود را داخل کند. من بچه بودم و مدام از زبان خانمهای محل دربارهی جایی افسانهای به نام «تُوزلو قالا» میشنیدم که آنجا همهچیز به فراوانی وجود داشت و هر بار اقدس از آنجا برمیگشت، زنبیلاش پر از کالا بود. اما عجیب بود که وسایلی که از آنجا میآمد اصلا کهنه و گرد و خاکی نبود چون توزلو قالا در ترکی معنای «قلعهی گرد و خاکی» میدهد و من بعدها فهمیدم که تلفظ نادرست «توزیعِ کالا» بوده😐 و مقرِ آن هم جایی نزدیکِ ادارهی گازِ فعلی، کنارِ جادهی ترانزیت بود. القصه، اقدس به سرآمدی در گرفتنِ سهمیهها شهره شده و دفترچهی کُوپُناش را جلد کرده بود و مانند آلبوم، آن را هر روز با افتخار به خانمهای محل نشان میداد و آنها انگشت حیرت به دهان میگزیدند که چطور حتی یک کوپناش هم نسوخته بود. اقدس مهارت عجیبی در داخل کردنِ خودش در صف داشت... صفهای ایرانی یک هستهی مرکزیِ نفوذناپذیرِ، جلویِ درِ مغازه دارند که دنبالهای کوچک آن را همراهی میکند؛ موفقیت در این نوع صف، تا اندازهی زیادی بستگی به تحملِ فشار و تنش دارد... اما اقدس راهحل نبوغآمیزی پیش خود داشت: به صف که میرسید، دمپاییاش را درمیآورد و به بهانهای ناچیز، مردی نگونبخت را کتک میزد و در حالی که حاضران در صف خشکشان زده بود و از شدت شوک بیحس و بیحرکت میشدند، او کُوپُناش را آب کرده و صحنه را ترک میکرد😌 اقدس از پیشگامانِ خشونت علیه مردان بود؛ البته در این ایده، زمانه هم با او یار بود: مردها از ترسِ کمیته (انقلاب) جیک نمیزدند چون کمیته بر این باور بود که این مردان هستند که عفت زنانه را خدشهدار میکنند و اقدس هم از این فرصت بهرهبرداری میکرد. در اواخر دههی هفتاد ورق برگشت و مسئولان نابغهی جمهوری اسلامی به این نتیجهی شگفت رسیدند که این زنان هستند که عفتِ عمومی را خدشهدار میکنند و به جای «کمیته»، «گشت ارشاد» را اختراع کردند. ما از آن محل رفتیم و کُوپُن هم ورافتاد و دیگر اطلاع ندارم که چه بر سرِ ایدههای اقدس در پارادایمِ جدید آمد
۱۶۹.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲