بوی خاک باران خورده اتاق محقرم را پر کرده است به ارامی رو
بوی خاک باران خورده اتاق محقرم را پر کرده است به ارامی روی تختم می نشینم و تکیه میدهم حواسم جلب بیرون از این دیواره ها می شود جایی که صدای بال گنجشگان نوید از شروع تازه ای می دهد و باد به ارامی برگ نورسیده درختاران را می نوازد شکوفه ها می رقصند و در انتظار غنی شدنشان می نشینند چشم های خسته ام را می بندم و دوباره به ارامی می گشایم خاک روی کتاب هایم را پاک می کنم در ذهن خود این مرور می کنم
و در بهاری نو رسیده
و درختانی سر به فلک کشیده
و اسمانی گرینده
و بادی نوازنده
و گنجشکانی مهاجر
تو تنها خواهی بود مانند همیشه در انتظار کسی که دوستت داشته باشد اما ناگهان تاریکی تو را در بر می گیرد
.
.
.
#VIVIANA
و در بهاری نو رسیده
و درختانی سر به فلک کشیده
و اسمانی گرینده
و بادی نوازنده
و گنجشکانی مهاجر
تو تنها خواهی بود مانند همیشه در انتظار کسی که دوستت داشته باشد اما ناگهان تاریکی تو را در بر می گیرد
.
.
.
#VIVIANA
۱۳.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳