صدای پای یلدا می آید...
صدای پای یلدا میآید...
کوچهی بنبستِ پاییز،
در آخرین روزِ آذر
و رویای نارنجی عاشقانهی فصلها،
شبی را با یک دقیقه بیشتر تمام میکند...
گوشه و کنار از این شهرِ نارنجی،
هرکس با معشوقهاش یک دقیقه را از دل میگوید؛
من امّا اگر تو را کنارم داشتم،
تنها دستانت را میگرفتم...
آخر میدانی
این مردم نمیدانند
شهرِ نارنجی قرار است فردا سِپید شود!
دیگر برگ نباشد، درخت عُریان شود...
میخواهم در این یک دقیقه،
دستانت در دستانم باشد، تا نکند تغییرِ شهر و بادهای بَرَندهی برگها،
تو را از من گیرد!
کوچهی بنبستِ پاییز،
در آخرین روزِ آذر
و رویای نارنجی عاشقانهی فصلها،
شبی را با یک دقیقه بیشتر تمام میکند...
گوشه و کنار از این شهرِ نارنجی،
هرکس با معشوقهاش یک دقیقه را از دل میگوید؛
من امّا اگر تو را کنارم داشتم،
تنها دستانت را میگرفتم...
آخر میدانی
این مردم نمیدانند
شهرِ نارنجی قرار است فردا سِپید شود!
دیگر برگ نباشد، درخت عُریان شود...
میخواهم در این یک دقیقه،
دستانت در دستانم باشد، تا نکند تغییرِ شهر و بادهای بَرَندهی برگها،
تو را از من گیرد!
۴۸۳
۲۹ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.