من عاشق مافیا شدن پارت3
با چیزی که دیدم متعجب شدم اون .....اون نامجون بود اون در اصل خیلی مغرور و سرده باهمه ولی الان با گلی که دستشه و لبخندی که زده ادم گیج میشه که واقعا اون نامجونه رفتم پیشش و سلام کردم دست دادم گل ها رو بهم داد رفتیم سوار ماشین شدیم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
ویو نامجون
این چند سالی که ا.ت نبود من خیلی عوض شدم فقط هم بخاطر اون بود که عوض شدم امروز وقتی عمو گفت ا.ت داره میاد انقدر خوشحال شدم که نمیدونستم. باید چیکار کنم سریع حاضر شدم رفتم یه دسته گل خریدم حرکت کردم سمت فرودگاه
ویو ا.ت
بلاخره رسیدم عمارت همونجوری بو تغییری نکرده رفیتیم تو به همه سلام کردم و سریع رفتم بالا تو اتاقم خیلی دلم برا اتاقم تنگ شده بود وقتی رفتم دیدم......
ویو نامجون
این چند سالی که ا.ت نبود من خیلی عوض شدم فقط هم بخاطر اون بود که عوض شدم امروز وقتی عمو گفت ا.ت داره میاد انقدر خوشحال شدم که نمیدونستم. باید چیکار کنم سریع حاضر شدم رفتم یه دسته گل خریدم حرکت کردم سمت فرودگاه
ویو ا.ت
بلاخره رسیدم عمارت همونجوری بو تغییری نکرده رفیتیم تو به همه سلام کردم و سریع رفتم بالا تو اتاقم خیلی دلم برا اتاقم تنگ شده بود وقتی رفتم دیدم......
۵.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.