دوستت دارم

دوستت دارم ...
باید در چشمان نگریست،
یا در گوش‌ها گفت؟
جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
و مروارید چشمانت
دلیل بود؟

در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشه‌ای سبز ...
سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود.
از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

بیرون خزان در کار بود.
نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟
یا در خزان بیرون؟
من و بهار پیاده شدیم
بهار در خیابان محو شد
پاییز در کنارم راه می‌آمد.

#احمدرضا_احمدی
دیدگاه ها (۲)

دندان بر جگر بگذار،اگر چه کوهستان ها راصخره به صخره؛با خون ش...

تو به تنهایی...برام یک جمعیتی...به تنهایی یک شهری...یک کشوری...

برای قدم زدن با توهر از گاهیاز خودم بیرون می زنم،روحمهنوز به...

هیچ اگر سایه پذیرد ،منم آن سایه‌ی هیچ ...!#خاقانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط