چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی

۸۳۰
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
.
.
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو #مهری و تو #نوری تو #عشقی و تو #جانی
.
.
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
.
.
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
.
.
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
.
.
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
.
.
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
.
.
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
.
.
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی...

#رهی_معیری
#مذهبی_ها_عاشقترند ...
دیدگاه ها (۱)

۸۳۱عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد...#صائب

۸۳۲میتوان سوخت،اگر امر بفرماید عشق... #فاضل_نظری

۸۲۹#جان به #جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا#ذره است این،#آف...

۸۲۸آنهایی که شب‌ها دیرتر به خواب می‌روند، چیزهای بیشتری از ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط