Name Love
Name: Love
Part: ⑦
ویو رزی
همه داشتن تک تک میرفتن که بخوابن ولی تهیونگ رفت داخل اتاق بار ولی چرا اون چرا باید مشروب بخوره اینم داخل این ساعت رفتم داخل اتاقم و لباسمو با یکی از لباس هام عوض کردن پوشیدم یکم که دقت کردم شماره داداشم دو رقم آخرش با مال من فرق داره پس ممکنه مال داداشم باشه ولی چرا باید ق.. تل انجام بده کامل مطمئن شدم که مال خودشه مو هامو باز کردم و شونه زدم یک عطر شنل شماره ⁵ زدم میخواستم برم بخوابم که مغزم خود خوری میکرد برم به داداشم بگم پس از اتاق اومد بیرون و به سمت اتاق بار رفتم درشو باز کردم و کمی مکث کردم درو باز کردم که داداشمو که در حال ویسکی خوردن بود دیدم باز نشسته بود و داشت ویسکی میخورد یه برگه هایی هم جلو میزش بود رفتم جلو که دیدم
~او رزی اومدی اینجا "تعجب و لبخند"
☆آره یه کار واجبی داشتم
~بیا اینجا بشین و بگو "روی رون پاش اشاره میکنه"
☆چرا نصفه شبی داری الکل مصرف میکنی بزنم بکشمتتت "عصبی"
~اروم باش کوچولو"پوزخند"
☆*رفتم سمتش و لیوان ویسکی رو ازش گرفتمو گذاشتم رو میز گوشیمو و در اوردم و اون پیامو نشونش دادم*"
این مال تو هست درسته
~تو از کجا میدونی "جدی"
☆از اونجا که شماره هامون مثل همن و فقط دو رقم آخرش جابه جا هستن اشتباهی برای من فرستاده ولی چرا... چرا... قتل؟
~بیا اینجا بشین برات توضیح میدم "اشاره به داخل بغلش"
ویو اِریکا
واقعا نمیدونستم چیکار باید کنم هوفففف خیل خب مجبورم رفتمو کمی با فاصله اونور مبل نشستم که دست گرمی دور کمر حلقه شد اون تهیونگ بود، منو به سمت خودش اورد و داشت نگاهم میکرد "از اینجا ویو ادمین: با چشمای گرم که هیچ کس تاحالا بجز اِریکا اونو ندید حتی دوست صمیمی تهیونگ هم اون چشمای نرم و کیوت رو ندیده بود چه برسه به بقیه" تموم شد"
ویو اِریکا:چونم رو گرفت و با اون نگاهش که همیشه نگاهم میکرد رو دیدم ولی ایندفعه فرق داشت یه فرق دیگه ای میکرد نفس های گرمش به صورتم میخورد که دهن باز کرد و بلخره حرف زد
~هیچ وقت از من فاصله نگیر خرگوش کوچولو میدونی که من بدون تو نمیتونم زندگی کنم «یکم فاصله میگره تا بتونه درست صحبت کنه و در حالی که با یک دستش که قدرتمند بود و بازو های عضله ای قدرتمند داشت دستش رو دور کمر اِریکا بود لیوان ویسکیش رو برداشت و یکمش رو خورد و بعد گزاشتش روی میز و با نگاه تیز ولی نرم نگاه اِریکا کرد و گفت»
~اون ها تنها کسایی بودن که باخبر بودن تو رو دارم و میخواستن تو رو ازم بگیرن منم دستور دادم بکشنش
☆کیا؟
~مافیا های دیگه که فکر رقابت دارن
☆ولی چرا انقدر روی من حساسی؟ "اخم و تعجب و سردرگمی"
~چون تو مال منی و خواهرمی تو نیمه ای از منی "تهیونگ داشت یه چیزی رو پنهان میکرد یک چیز که نمیخواست اِریکا بفهمتش یه چیزی که وقتی اِریکا رو میبینه به یاد یه نفر می افته ولی اون چی بود از دوران قدیم؟ دوران الان؟ پس چی؟"
"اِریکا از روی ملرین مونرو الگو میگرفت و شب ها روتینش مثل ملرین مونرو بود بخاطر همین عطری با عطری که ملرین مونرو دوست داشت رو زد
Part: ⑦
ویو رزی
همه داشتن تک تک میرفتن که بخوابن ولی تهیونگ رفت داخل اتاق بار ولی چرا اون چرا باید مشروب بخوره اینم داخل این ساعت رفتم داخل اتاقم و لباسمو با یکی از لباس هام عوض کردن پوشیدم یکم که دقت کردم شماره داداشم دو رقم آخرش با مال من فرق داره پس ممکنه مال داداشم باشه ولی چرا باید ق.. تل انجام بده کامل مطمئن شدم که مال خودشه مو هامو باز کردم و شونه زدم یک عطر شنل شماره ⁵ زدم میخواستم برم بخوابم که مغزم خود خوری میکرد برم به داداشم بگم پس از اتاق اومد بیرون و به سمت اتاق بار رفتم درشو باز کردم و کمی مکث کردم درو باز کردم که داداشمو که در حال ویسکی خوردن بود دیدم باز نشسته بود و داشت ویسکی میخورد یه برگه هایی هم جلو میزش بود رفتم جلو که دیدم
~او رزی اومدی اینجا "تعجب و لبخند"
☆آره یه کار واجبی داشتم
~بیا اینجا بشین و بگو "روی رون پاش اشاره میکنه"
☆چرا نصفه شبی داری الکل مصرف میکنی بزنم بکشمتتت "عصبی"
~اروم باش کوچولو"پوزخند"
☆*رفتم سمتش و لیوان ویسکی رو ازش گرفتمو گذاشتم رو میز گوشیمو و در اوردم و اون پیامو نشونش دادم*"
این مال تو هست درسته
~تو از کجا میدونی "جدی"
☆از اونجا که شماره هامون مثل همن و فقط دو رقم آخرش جابه جا هستن اشتباهی برای من فرستاده ولی چرا... چرا... قتل؟
~بیا اینجا بشین برات توضیح میدم "اشاره به داخل بغلش"
ویو اِریکا
واقعا نمیدونستم چیکار باید کنم هوفففف خیل خب مجبورم رفتمو کمی با فاصله اونور مبل نشستم که دست گرمی دور کمر حلقه شد اون تهیونگ بود، منو به سمت خودش اورد و داشت نگاهم میکرد "از اینجا ویو ادمین: با چشمای گرم که هیچ کس تاحالا بجز اِریکا اونو ندید حتی دوست صمیمی تهیونگ هم اون چشمای نرم و کیوت رو ندیده بود چه برسه به بقیه" تموم شد"
ویو اِریکا:چونم رو گرفت و با اون نگاهش که همیشه نگاهم میکرد رو دیدم ولی ایندفعه فرق داشت یه فرق دیگه ای میکرد نفس های گرمش به صورتم میخورد که دهن باز کرد و بلخره حرف زد
~هیچ وقت از من فاصله نگیر خرگوش کوچولو میدونی که من بدون تو نمیتونم زندگی کنم «یکم فاصله میگره تا بتونه درست صحبت کنه و در حالی که با یک دستش که قدرتمند بود و بازو های عضله ای قدرتمند داشت دستش رو دور کمر اِریکا بود لیوان ویسکیش رو برداشت و یکمش رو خورد و بعد گزاشتش روی میز و با نگاه تیز ولی نرم نگاه اِریکا کرد و گفت»
~اون ها تنها کسایی بودن که باخبر بودن تو رو دارم و میخواستن تو رو ازم بگیرن منم دستور دادم بکشنش
☆کیا؟
~مافیا های دیگه که فکر رقابت دارن
☆ولی چرا انقدر روی من حساسی؟ "اخم و تعجب و سردرگمی"
~چون تو مال منی و خواهرمی تو نیمه ای از منی "تهیونگ داشت یه چیزی رو پنهان میکرد یک چیز که نمیخواست اِریکا بفهمتش یه چیزی که وقتی اِریکا رو میبینه به یاد یه نفر می افته ولی اون چی بود از دوران قدیم؟ دوران الان؟ پس چی؟"
"اِریکا از روی ملرین مونرو الگو میگرفت و شب ها روتینش مثل ملرین مونرو بود بخاطر همین عطری با عطری که ملرین مونرو دوست داشت رو زد
- ۱۱۴
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط