ماجرا هایی حاجی الماس ودخترش

بلاخره روز مرگش فرار رسید.شیون زاری عده خوشحال از مرگ اهریمن شهر عده گریان در مراسم ناگهان صدای شیون زنی که به قبر الماس نزدیک میشدشنیده میشد جمعیت برگشت نگاه کرد
اول پوشش نامناسب وآرایش زیاد زن توجه راجلب کرد وپچ پچ ها
زن نزدیک نزدیک میشد
زن و دخترالماس همدیگر را بغل کردن
عده در تعجب بدنام ترین زن شهر ریس روسپی خانه شهر در مراسم چیکار میکند اینچنین شیون برای چیست
بازهم مریدانش خودشان را فریب دادن
شهر ماند مردمی که هنوز الماس قهرمان میدانست ودختری که راه پدر را ادامه داد
پایان
دیدگاه ها (۱)

کتاب بخون ایا ادم های مصنوعی خواب گوسفند برقی میبیند

مزرعه حیوانات جورج ارول

اینجا همه چیز فروشی ست

پارسال همین تاریخ شاهنامه ضحاک به اشتراک گذاشتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط