شب های دلتنگی ام را ، در فراغ لحظه دیدار تو ، ای زیباترین
شب های دلتنگی ام را ، در فراغ لحظه دیدار تو ، ای زیباترین تفسیر "عشق" بی رویای بین الحرمین ات چگونه سر کنم؟
.
برای هزارمین بار روی سجادهِ دلتنگیِ دلم می نشینم و دریا دریا مروارید را بر ساحل ماتم زده صورتم می چکانم.
.
دوباره چشم هایم را می بندم و دلم را در دریای رویایت غرق میکنم.
.
قایق خیالم را با شور به دریای وجودت می افکنم و یک چشم بر هم زدن از زمین و زمان کنده میشم.
.
به سان پری سبک بال گشته ام رها و آزاد و به ناگه به سویت طی الارض میکنم.
.
خودم را می بینم که بر جاده ای خاکی فرود می آیم .
با چادری مشکی ، از ماتمِ عزایت ؛ با کوله ای لبریز از ، دلتنگی و عشق.
.
قدم قدم از کنار نخلستان ها میگذرم در حالی که با زمزمه "کربلا،کربلا ما داریم می آییم"دم گرفته ام.
.
لا به لای رودی خروشان راهم را به سوی دریا می گشایم.
گاه کنار موکب های نور می نشینم ؛ گاه کنار عمود های جاده.
.
می نشینم ، بر میخیزم ، لبخند میزنم ، میگریم و برای لحظه دیدارت دیوانه وار قدم بر می دارم.
.
اکنون لحظه موعود فرا رسیده است و من به دیار خورشید های زمین قدم نهاده ام ؛ به تکه زمین مزین شده به نام "حسین."
.
بین راه مردد می ایستم.
چونان راه گم کرده ای ، مستاصل میشوم.
به کدامین سو پر گشایم؟!
به کدام سوی این کهکشانِ دو خورشید؟!
.
رسم ادب نباشد بی اذن علمدار بر خیمه آقا قدم نهادن.
نمی شود ! آخر عباس بر در خیمه ، منتظر "عاشقان حسین" است.
مگر میشود بی اذن این آقا حضرت نور را دید؟
.
نگاه آخرم را بر "خیمه خورشید" میدوزم و به سوی گرفتن " نامه اذن" به حضرت ماه سلام می دهم. "السلام علیک یا اباالفضل عباس."
آقااجازه میدهی چشم هایم را زیر پای "حسینت" نهم؟
.
و چه خوش است آوای حیدری سقا در گوش جانم.
"السلام علیک یا اخی یا حسین."
"زائر حسین" بشتاب که "حسین" تشنه یار است در سر تاسر زمان. "بشتاب."
.
پی نوشت :
شب جمعه و باز جامانده ای در آغوش غم ، رویایت را ،می بیند😭
.
. #کربلا #بین_الحرمین #اربعین #پیاده_روی_اربعین
.
برای هزارمین بار روی سجادهِ دلتنگیِ دلم می نشینم و دریا دریا مروارید را بر ساحل ماتم زده صورتم می چکانم.
.
دوباره چشم هایم را می بندم و دلم را در دریای رویایت غرق میکنم.
.
قایق خیالم را با شور به دریای وجودت می افکنم و یک چشم بر هم زدن از زمین و زمان کنده میشم.
.
به سان پری سبک بال گشته ام رها و آزاد و به ناگه به سویت طی الارض میکنم.
.
خودم را می بینم که بر جاده ای خاکی فرود می آیم .
با چادری مشکی ، از ماتمِ عزایت ؛ با کوله ای لبریز از ، دلتنگی و عشق.
.
قدم قدم از کنار نخلستان ها میگذرم در حالی که با زمزمه "کربلا،کربلا ما داریم می آییم"دم گرفته ام.
.
لا به لای رودی خروشان راهم را به سوی دریا می گشایم.
گاه کنار موکب های نور می نشینم ؛ گاه کنار عمود های جاده.
.
می نشینم ، بر میخیزم ، لبخند میزنم ، میگریم و برای لحظه دیدارت دیوانه وار قدم بر می دارم.
.
اکنون لحظه موعود فرا رسیده است و من به دیار خورشید های زمین قدم نهاده ام ؛ به تکه زمین مزین شده به نام "حسین."
.
بین راه مردد می ایستم.
چونان راه گم کرده ای ، مستاصل میشوم.
به کدامین سو پر گشایم؟!
به کدام سوی این کهکشانِ دو خورشید؟!
.
رسم ادب نباشد بی اذن علمدار بر خیمه آقا قدم نهادن.
نمی شود ! آخر عباس بر در خیمه ، منتظر "عاشقان حسین" است.
مگر میشود بی اذن این آقا حضرت نور را دید؟
.
نگاه آخرم را بر "خیمه خورشید" میدوزم و به سوی گرفتن " نامه اذن" به حضرت ماه سلام می دهم. "السلام علیک یا اباالفضل عباس."
آقااجازه میدهی چشم هایم را زیر پای "حسینت" نهم؟
.
و چه خوش است آوای حیدری سقا در گوش جانم.
"السلام علیک یا اخی یا حسین."
"زائر حسین" بشتاب که "حسین" تشنه یار است در سر تاسر زمان. "بشتاب."
.
پی نوشت :
شب جمعه و باز جامانده ای در آغوش غم ، رویایت را ،می بیند😭
.
. #کربلا #بین_الحرمین #اربعین #پیاده_روی_اربعین
۱۵.۰k
۲۵ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.