✅ شهید عباس علی فتاحی
✅ شهید عباس علی فتاحی
یکی از بچه های تخریب چیه که قراره برن
قبل ازعملیات و یک پلی رو
در منطقه عین خوش ، منفجر بکنن
این بچه ها رفتن پشت عراقی ها نفوذ کردن
بچه ها رفتند پل رو تی ان تی کار گذاشتن
و اماده انفجار کردن
تو مسیر برگشت عراقی ها متوجه حضور
چندتا از بچه های ما می شوند
با بچه ها درگیر میشوند ،
بچه ها قرار نیست با عراقی ها درگیر بشوند
قراره زود منطقه را ترک کنند ،
در حین عقب اومدن تیری به پای
شهید عباس علی فتاحی می خوره و رو زمین میفته
بچه ها میخواهن عقب بیارنش نمیشه
وشهید اون لحظه رو زمین میمونه.اما زندست
بچه ها میخواهند کمکش کنند میگه نه شمابرید
من رو بذارید و برید
شهید عباس علی فتاحی میمونه و بچه ها میان عقب
به فرماندهی لشکر میگن
یکی از بچه های ما زخمی شد
تیر توپاش خورد و موند عراقی ها گرفتنش
تو لشکر و فرماندهی غوغایی میشه که نکنه زیر شکنجه اعترافی بکنه
عراقی ها زبونش رو باز بکنند وعملیات لو بره .
خبر می رسه به حاج حسین فتاحی پسر عموی عباس علی ...
بهش می گن عباس علی اسیر شد ؛ میترسیم یه چیزی بگه
حاج حسین خنده تلخی می کنه میگه برید کارعملیات رو ادامه بدید
عباس علی سرش بره زبونش باز نمیشه
با دلهره واضطراب ، عملیات رو ادامه میدهند
عملیات میشه عملیات فتح المبین
اما وقتی دنبال شهید عباس علی فتاحی می گردند
تو حاشیه ی رودخانه ی دوایرج
در شن های حاشیه ی رودخانه پیکر بی سری رو پیدا می کنند
یک پیکری که سر بر بدن نداره
وقتی کنکاش می کنند میبینند
عباس علی فتاحیه
به حاج حسین میگن جنازه عباس رو پیدا کردیم اما سر نداره
به گریه میفته میگه من که گفتم
عباس علی سرش بره زبونش باز نمیشه ....
#محمد_احمدیان
یکی از بچه های تخریب چیه که قراره برن
قبل ازعملیات و یک پلی رو
در منطقه عین خوش ، منفجر بکنن
این بچه ها رفتن پشت عراقی ها نفوذ کردن
بچه ها رفتند پل رو تی ان تی کار گذاشتن
و اماده انفجار کردن
تو مسیر برگشت عراقی ها متوجه حضور
چندتا از بچه های ما می شوند
با بچه ها درگیر میشوند ،
بچه ها قرار نیست با عراقی ها درگیر بشوند
قراره زود منطقه را ترک کنند ،
در حین عقب اومدن تیری به پای
شهید عباس علی فتاحی می خوره و رو زمین میفته
بچه ها میخواهن عقب بیارنش نمیشه
وشهید اون لحظه رو زمین میمونه.اما زندست
بچه ها میخواهند کمکش کنند میگه نه شمابرید
من رو بذارید و برید
شهید عباس علی فتاحی میمونه و بچه ها میان عقب
به فرماندهی لشکر میگن
یکی از بچه های ما زخمی شد
تیر توپاش خورد و موند عراقی ها گرفتنش
تو لشکر و فرماندهی غوغایی میشه که نکنه زیر شکنجه اعترافی بکنه
عراقی ها زبونش رو باز بکنند وعملیات لو بره .
خبر می رسه به حاج حسین فتاحی پسر عموی عباس علی ...
بهش می گن عباس علی اسیر شد ؛ میترسیم یه چیزی بگه
حاج حسین خنده تلخی می کنه میگه برید کارعملیات رو ادامه بدید
عباس علی سرش بره زبونش باز نمیشه
با دلهره واضطراب ، عملیات رو ادامه میدهند
عملیات میشه عملیات فتح المبین
اما وقتی دنبال شهید عباس علی فتاحی می گردند
تو حاشیه ی رودخانه ی دوایرج
در شن های حاشیه ی رودخانه پیکر بی سری رو پیدا می کنند
یک پیکری که سر بر بدن نداره
وقتی کنکاش می کنند میبینند
عباس علی فتاحیه
به حاج حسین میگن جنازه عباس رو پیدا کردیم اما سر نداره
به گریه میفته میگه من که گفتم
عباس علی سرش بره زبونش باز نمیشه ....
#محمد_احمدیان
۶.۹k
۲۰ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.