سر کلاس زندگی،
سر کلاس زندگی،
مانند هر روز، خوشبختی
دیر میرسد، ولی این بار
لباس سیاه بر تن دارد وبی
صدا درگوشه ای می نشیند
همه غرق در تفکر و سکوت،
استاد سر می رسد طبق عادت حضور وغیاب میکند،
افسردگی..... حاضر
فقر..... حاضر
جهل..... حاضر
بی عدالتی... حاضر
آزادی.......
آزادی......
صدایی نیامد،
هم همه ها شروع می شود
زمزمه هایی به گوش
میرسد،
خوشبختی با لباس مشکی
که به تن دارد وچشمان
اشک آلودش،وبا صدایی
گریان،
میگوید، استاد اجازه!!!!
آزادی مرد.
مانند هر روز، خوشبختی
دیر میرسد، ولی این بار
لباس سیاه بر تن دارد وبی
صدا درگوشه ای می نشیند
همه غرق در تفکر و سکوت،
استاد سر می رسد طبق عادت حضور وغیاب میکند،
افسردگی..... حاضر
فقر..... حاضر
جهل..... حاضر
بی عدالتی... حاضر
آزادی.......
آزادی......
صدایی نیامد،
هم همه ها شروع می شود
زمزمه هایی به گوش
میرسد،
خوشبختی با لباس مشکی
که به تن دارد وچشمان
اشک آلودش،وبا صدایی
گریان،
میگوید، استاد اجازه!!!!
آزادی مرد.
۸۳۳
۱۸ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.