بغض در حنجره ام کاش گرفتار نبود
بغض در حنجره ام کاش گرفتار نبود
غزلم این همه در خاطره ها تار نبود
بکریِ بوسه و آغوش و زلالِ نفست
کاش در سینه ی این عاشقِ بیمار نبود
کاش بودی که ببخشم دلِ خود را به دلت
کاش بودی که دلم این همه غمبار نبود
کاش بودی که در آغوشِ تو آرام شوم
کاش بودی که تنم این همه تبدار نبود
دوری ات چشمِ مرا تارتر از تار نمود
رفتی و هوش دگر با منِ بی یار نبود
تو دل انگیز ترین شعرِ جنونم شده ای
عشق ای کاش پر از غصه و آزار نبود
غزلم این همه در خاطره ها تار نبود
بکریِ بوسه و آغوش و زلالِ نفست
کاش در سینه ی این عاشقِ بیمار نبود
کاش بودی که ببخشم دلِ خود را به دلت
کاش بودی که دلم این همه غمبار نبود
کاش بودی که در آغوشِ تو آرام شوم
کاش بودی که تنم این همه تبدار نبود
دوری ات چشمِ مرا تارتر از تار نمود
رفتی و هوش دگر با منِ بی یار نبود
تو دل انگیز ترین شعرِ جنونم شده ای
عشق ای کاش پر از غصه و آزار نبود
۶.۱k
۱۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.