راه حل فرار از خانهتکانی
راه حل فرار از خانهتکانی!
دم عید است و من امروز در آن تدبیرم
که به مادر برسانم که به جدت پیرم
بیخیال من و این خانهتکانیهایش
دندههایم شده اسقاط و پی تعمیرم
از همان دور کشد داد: برو لنگش کن
من از آن جیغ پناهنده به صد آژیرم
تار شد روی من از خاک و خل و مادر گفت:
درعوض برق زده پنجره و تصویرم
یازده خوانِ پر از دیو سفیدیها بود
من ولی مردنیِ بی سپر و شمشیرم
شستوشو میدهم و زیر لبم میخوانم
من از آن روز که در بند کفم، تطهیرم!
مرحبا گوید و تشویق کند مامانم
با چنین حقه کند باز مرا جوگیرم
ای خدا کاش در این خانهتکانیهایم
بکنی یک دو سه صد روز مرا تکثیرم
زهرمار است برایم دم عیدی هر سال
کاش میشد ملکالموت شود تقدیرم!
سحر بهجو
دم عید است و من امروز در آن تدبیرم
که به مادر برسانم که به جدت پیرم
بیخیال من و این خانهتکانیهایش
دندههایم شده اسقاط و پی تعمیرم
از همان دور کشد داد: برو لنگش کن
من از آن جیغ پناهنده به صد آژیرم
تار شد روی من از خاک و خل و مادر گفت:
درعوض برق زده پنجره و تصویرم
یازده خوانِ پر از دیو سفیدیها بود
من ولی مردنیِ بی سپر و شمشیرم
شستوشو میدهم و زیر لبم میخوانم
من از آن روز که در بند کفم، تطهیرم!
مرحبا گوید و تشویق کند مامانم
با چنین حقه کند باز مرا جوگیرم
ای خدا کاش در این خانهتکانیهایم
بکنی یک دو سه صد روز مرا تکثیرم
زهرمار است برایم دم عیدی هر سال
کاش میشد ملکالموت شود تقدیرم!
سحر بهجو
- ۲۱.۰k
- ۲۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط