جزء قشنگترین پستایی که تا حالا خوندم

+١٨
جزء قشنگترین پستایی که تا حالا خوندم









زززززینگ: دختر کوچلو گوشی بر میداره
سلام بله؟
سلام دختر خوشکلم منم بابایی! مامان خونه س؟گوشی بده بهش؟
دختر: نمیشه!
مرد: چرا؟
دختر: چون با عمو حسن رفتن تو اتاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!
سکوت
مرد: بابایی ما که عمو حسن نداریم!
دختر: چرا داریم الان پیش مامانه!
مرد: ببین عزیزم اینکارا که میگم بکن برو بزن به در بگو بابا اومد!
دختر: چشم بابا
چند دقیقه بعد
دختر: بابا جون گفتم
مرد: خوب چی شد؟
هیچی همین که گفتم صدای جیغ مامان اومد با عجله از اتاق اومد بیرون همینطور که از پله ها میومد هول شد پاش سرخورد با کله اومد پایین نمیدونم چرا تکون نمی خوره دیگه!
مرد: خوب عمو حسن چی شد؟
دختر: عمو حسن از پنجره پرید توی استخر ولی اب استخرو خودت پریروز خالی کرده بودی یک صدای بامزه ی داد نگو! هنوز همونطور خوابیده!
مرد: استخر! کدوم استخر؟ببین مگه شماره *****٣٦٢٤ نیست؟
دختر: نه!
مرد: ببخشید مثل اینکه اشتباه گرفتم
دختر: باشه خداحافظ
نتیجه اخلاقی: در شماره گرفتن دقت کنید.
دیدگاه ها (۶)

دوستان خداحافظ همتون، تو این مدت با هم خندیدیم، همدردی کردیم...

قدیما طرف ۱۵ سال میرفت زندون، دختره به پاش می موند ...دیروز ...

من ایمان دارم روزی فرا خواهد رسید و مادران سرزمین من خواهند ...

خیلی دوسش دارم هر چند وقت پست واس میذارم:-)بعضیا بهش میگن " ...

⁶⁶چند روز بعدشب بود. جونگکوک به خانه ی پدر و مادرش رفته بودص...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

فیک شاهزاده من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط