قلب تو خالی پارت فیک نویسی
قلب تو خالی پارت ۱ فیک نویسی
سلام بچه ها من فیک نویس انیمه ی اسپای فملی یا خوانواده ی جاسوس هستم نکته: انیا ۷سالشه و دامیان و بقیه ۸
_________________________________ لوید: آنیاااااااااااااا پا شو الان دیرت میشه ها. لوید تو ذهنش: نباید بزارم انیا بخوابه
انیا: وایییی الان دیررم میشه اومدم! و سریع میره صبحانه می خوره
از نظر نویسنده: انیا صبحانشو می خوره و میره مدرسه
بکی انیاااا جونم چرا اینقدر دیر کردی؟ انیا: چون خوابم برده بود.
بکی: خب بیا بریم تا دیر نشده!
استاد هندرسون خب بچه ها اینا رو بنویسید تو دفترتون.
دوست های دامیان: اقاای دامیان نگاه کنید. باز کله صورتی خوابش برده صدای خنده
دامیان تو ذهنش: اوه نه الان کراشم نه نه یعنی کله صورتی سرش می خوره به میز و سریع میره انیا رو بغل میکنه که نیفته
انیا با صدای خواب الود: پسر دوم چرا انیا رو بغل کردی؟
از نظر نویسنده دامیان حول میشه و انیا رو میندازه روی زمین و انیاا از درد صدای +🔞میده
دیگه دامیان نداریم که گوجه داریم 🍅
استاد هندرسون بچه ها زنگه برید
انیا و بکی و بقیه: چشمم
و میرن زنگ تفریح
انیا: چشماش سیاهی میره و یهو خون دماغ میشه و از پله ها میوفته.
ب بووو ب بووو ب بووو🚑🚨
و انیا میره بیما رستان
بکی: انیااااا جونم پا شو 😭
اما انیا پا نمیشه
دامیان: ا ااانیا حالت خوبه؟
بکی باصدای اصبانی میگه دانیان هق..... هق.... هه....... هق میگه: همش تقصیر تو هس دامیان اوضی
دامیان پشماش می ریزه و میگه چیش تقسیر منه؟
بکی: اون موقه که از بغلت پرتش کردی سرش خورد به زمین!!
دامیان: 🤔
بکی: 😾
خدمت کار بکی: خانم بل بلک دیگه باید بریم
بکی: هق... هق..... با باشه و میره.
دامیان: ای واییی داره از دماغش دوباره خون میاد که!
و بعد پرستارو صدا میزنه پرستار: خب بفرما ام ببخشید میشه از خانم فورجر مراقبت کنید؟
دامیان: با باشه و پرستار میره
دامیان دستاشو میزاره رو دل انیا و میگه ا آنیااا هق...... هه هق........
ببخشید این قدر اذیتت میکنم که یهو
_________________________________پارت بعدی در انتظاره منتظر باشید عزیزان
سلام بچه ها من فیک نویس انیمه ی اسپای فملی یا خوانواده ی جاسوس هستم نکته: انیا ۷سالشه و دامیان و بقیه ۸
_________________________________ لوید: آنیاااااااااااااا پا شو الان دیرت میشه ها. لوید تو ذهنش: نباید بزارم انیا بخوابه
انیا: وایییی الان دیررم میشه اومدم! و سریع میره صبحانه می خوره
از نظر نویسنده: انیا صبحانشو می خوره و میره مدرسه
بکی انیاااا جونم چرا اینقدر دیر کردی؟ انیا: چون خوابم برده بود.
بکی: خب بیا بریم تا دیر نشده!
استاد هندرسون خب بچه ها اینا رو بنویسید تو دفترتون.
دوست های دامیان: اقاای دامیان نگاه کنید. باز کله صورتی خوابش برده صدای خنده
دامیان تو ذهنش: اوه نه الان کراشم نه نه یعنی کله صورتی سرش می خوره به میز و سریع میره انیا رو بغل میکنه که نیفته
انیا با صدای خواب الود: پسر دوم چرا انیا رو بغل کردی؟
از نظر نویسنده دامیان حول میشه و انیا رو میندازه روی زمین و انیاا از درد صدای +🔞میده
دیگه دامیان نداریم که گوجه داریم 🍅
استاد هندرسون بچه ها زنگه برید
انیا و بکی و بقیه: چشمم
و میرن زنگ تفریح
انیا: چشماش سیاهی میره و یهو خون دماغ میشه و از پله ها میوفته.
ب بووو ب بووو ب بووو🚑🚨
و انیا میره بیما رستان
بکی: انیااااا جونم پا شو 😭
اما انیا پا نمیشه
دامیان: ا ااانیا حالت خوبه؟
بکی باصدای اصبانی میگه دانیان هق..... هق.... هه....... هق میگه: همش تقصیر تو هس دامیان اوضی
دامیان پشماش می ریزه و میگه چیش تقسیر منه؟
بکی: اون موقه که از بغلت پرتش کردی سرش خورد به زمین!!
دامیان: 🤔
بکی: 😾
خدمت کار بکی: خانم بل بلک دیگه باید بریم
بکی: هق... هق..... با باشه و میره.
دامیان: ای واییی داره از دماغش دوباره خون میاد که!
و بعد پرستارو صدا میزنه پرستار: خب بفرما ام ببخشید میشه از خانم فورجر مراقبت کنید؟
دامیان: با باشه و پرستار میره
دامیان دستاشو میزاره رو دل انیا و میگه ا آنیااا هق...... هه هق........
ببخشید این قدر اذیتت میکنم که یهو
_________________________________پارت بعدی در انتظاره منتظر باشید عزیزان
- ۳۶۱
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط