ماهی سیاه کوچولو گفت نه مادر من دیگر از این گردشها خست

ماهی سیاه کوچولو گفت: نه مادر، من دیگر از این گردش‌ها خسته شده‌ام، می‌خواهم راه بیفتم و بروم ببینم جاهای دیگر چه خبرهایی هست.
ممکن است فکر کنی که یک کسی این حرف‌ها را به ماهی کوچولو یاد داده، اما بدان که من خودم خیلی وقت است در این فکرم. البته خیلی چیز‌ها هم از این و آن یاد گرفته‌ام؛ مثلا این را فهمیده‌ام که بیشتر ماهی‌ها، موقع پیری شکایت می‌کنند که زندگیشان را بیخودی تلف کرده‌اند. دایم ناله و نفرین می‌کنند و از همه چیز شکایت دارند. من می‌خواهم بدانم که،

راستی راستی زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟...!
ماهی سیاه کوچولو
صمد بهرنگی
دیدگاه ها (۲)

بعضے مواقع فڪر میڪنمآنقدر داریم براے زندگے میجنگیمڪه وقتےبرا...

ماهی سیاه کوچولو گفت نه مادر من دیگر از این گردش‌ها خسته شده...

بخاطر چی می گم کمپ

✍یک کلام حرف حساب 💫سلام به تک تک شما دوستان خوبمامروز می خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط