خدایا
خــــــــــدایا...
غرورم را شڪستم...
نجابتم ڪہ نشڪست...
شڪست؟
اشڪهایم ریخت...
حیایم ڪہ نریخت...
ریخت؟
گفتم دوســـــ♥تت دارم...
دوستی ڪہ
نخواستم...
خواستم؟
خواستم....
در دلم میخواندمش
میخواستمش...
تا ابد...
هرزگی ڪہ نڪردم...ڪردم؟
چیزے درونم منجمد شد...
او ڪہ ندید...
دید؟
هق هق ها را ڪہ
نشنید...
شنید؟
خواستم بداند و
به حرمت غرور شڪسته ام
سڪوت ڪند...
فقط خــــــــــواند....
..فقط دیـــــد...
فقط رفـــــــت….
غرورم را شڪستم...
نجابتم ڪہ نشڪست...
شڪست؟
اشڪهایم ریخت...
حیایم ڪہ نریخت...
ریخت؟
گفتم دوســـــ♥تت دارم...
دوستی ڪہ
نخواستم...
خواستم؟
خواستم....
در دلم میخواندمش
میخواستمش...
تا ابد...
هرزگی ڪہ نڪردم...ڪردم؟
چیزے درونم منجمد شد...
او ڪہ ندید...
دید؟
هق هق ها را ڪہ
نشنید...
شنید؟
خواستم بداند و
به حرمت غرور شڪسته ام
سڪوت ڪند...
فقط خــــــــــواند....
..فقط دیـــــد...
فقط رفـــــــت….
- ۴۹۱
- ۲۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط